استاد مبلغی:
متأسفانه در حوزه علمیه با وجود روش خاص فقهی، علم «روششناسی» نداریم؛ یعنی یک علمی که روشهای فقها را استخراج کند و اینها را منضبط کند و تحت تعلیم و آموزش قرار دهد. نیاز به تأسیس یک علم داریم به نام روششناسی. البته بعضیها این را در فلسفه فقه میگنجانند، اما من می گویم نه و باید این را مستقل کنیم، چون بسیار مهم است و باید مستقلا به آن بپردازیم.
روششناسی فقهی انواعی نیز دارد؛ گاهی توصیفی است. به این معنی که شما میروید روش فقهای بزرگتان را شناسایی و توصیف میکنید و سپس ارائه میدهید. این خودش یک بابی است در گام اول که البته گامی اساسی هم هست. گاهی این روششناسی هنجاری است، یعنی شما اظهار نظر اجتهادی میکنید و میگویید مثلاً این روش مرحوم نایینی درست است یا آن روش درست است یا این بخشی از این چنین است و بخش دیگر چنان. بنابراین روش در فقه یک روش تخصصی است، اما وقتی همین روش عام را در یک شاخهی تخصصی میآورید، باید این روش را به تناسب این رشته، بومی و تخصصی نمود.
(۱۳۹۸/۴/۹)
متن تفصیلی در ادامه مطلب
فقه تخصصی؛ پاسخ به مسائل جدید
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار رمضانی طلاب در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۱۸ نسبت به وجود فقههای تخصصی در حوزه تأکید کردند وفرمودند: «فقه یعنی ادارهی زندگی، یعنی تبیین نظام زندگی اجتماعی و سیاسی. بالاخره اینکه ما در این زمینه تخصّصگرایی کنیم و تخصّصها را هر چه ریزتر کنیم، البتّه فکر خیلی خوبی است، دارد هم میشود، منتها غفلت نشود از برخی از عیوب تخصّص.» به همین مناسبت بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در گفتوگو با حجتالاسلاموالمسلمین احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان رهبری و استاد دروس خارج فقه و اصول، ابعاد فقه تخصصی را بررسی کرده است.
در دیدار اخیر طلاب با رهبر انقلاب، ایشان مسألهی فقه تخصصی را مطرح کردند. بفرمایید منظور از فقه تخصصی چیست؟
«فقه تخصصی» فقهی است که از فقه عام منشعب میشود و در آن سه تخصص لحاظ میگردد؛ تخصص موضوعی، تخصص روشی و تخصص ساختاری. البته همراه با این سه تخصص، یک «اختصاص» هم باید صورت بگیرد؛ اختصاص مجموعهی مطالعات فقهی و گزارههای فقهی پیرامون یک موضوع، که این خصوصیت، فقه تخصصی را از فقه عام منشعب میکند. اگر شما آمدید و بحث مطالعاتی فقهی را بر یک موضوع متمرکز کردید و فضای مطالعاتی خود و تلاشتان را در این فضای اختصاصیافته، به انجام رساندید، اولین گام فقه تخصصی را شکل دادهاید. البته فقه تخصصی با این اختصاص کامل نشده و باید با همراهی آن سه تخصص دست به دست هم دهند تا فقه تخصصی شکل بگیرد.
توضیح کوتاهی دربارهی این سه تخصص که به آنها اشاره کردید، بفرمایید و این که چه تشابهات و تفاوتهایی دارند.
«تخصص موضوعی» یعنی شما باید ماهیتشناسی دقیقی نسبت به این موضوع داشته باشید و این مسأله به شکل علمی به دست خواهد آمد. این مقدار کافی نیست که موضوع کلی را بدانید، چون این موضوع، ریزموضوعاتی هم دارد که این ریزموضوعات درواقع مسائل آن فقه تخصصی هستند. مثلا بحث آبها، بحث زمین، بحث لایهی اُزُن و مانند اینها درون یک موضوع کلی به نام محیط زیست جای میگیرد و باید نسبت به آن موضوعات نیز یک نگاه تخصصی وجود داشته باشد. پس ماهیتشناسیِ موضوعِ کلانِ فقه تخصصی و ریزموضوعاتِ ذیل آن موضوعِ کلان، امری ضروری است.
تخصص دوم، «تخصص روشی» است. اصولاً فقه از یک روش برخوردار است که در فقه عام به کار گرفته میشود و اتفاقاً یک بحث تخصصی هم هست. یعنی روش فقه عام، اگرچه اسمش فقه عام است، ولی بسیار تخصصی است. یک فرآیند پیچیده است که شما با ادلهی مختلف و با مراجعه به منابع مختلف، با تبصرههای مختلف و با قواعد مختلفی که باید به کار بگیرید، سعی در یافتن حکم میکنید.
متأسفانه در حوزهی علمیه با وجود روش خاص فقهی، علم «روششناسی» نداریم؛ یعنی یک علمی که روشهای فقها را استخراج کند و اینها را منضبط کند و تحت تعلیم و آموزش قرار دهد. نیاز به تأسیس یک علم داریم به نام روششناسی. البته بعضیها این را در فلسفهی فقه میگنجانند، اما من می گویم نه و باید این را مستقل کنیم، چون بسیار مهم است و باید مستقلا به آن بپردازیم.
روششناسی فقهی انواعی نیز دارد؛ گاهی توصیفی است. به این معنی که شما میروید روش فقهای بزرگتان را شناسایی و توصیف میکنید و سپس ارائه میدهید. این خودش یک بابی است در گام اول که البته گامی اساسی هم هست. گاهی این روششناسی هنجاری است، یعنی شما اظهار نظر اجتهادی میکنید و میگویید مثلاً این روش مرحوم نایینی درست است یا آن روش درست است یا این بخشی از این چنین است و بخش دیگر چنان. بنابراین روش در فقه یک روش تخصصی است، اما وقتی همین روش عام را در یک شاخهی تخصصی میآورید، باید این روش را به تناسب این رشته، بومی و تخصصی نمود.
الآن فقه عام ما هم ساختاری دارد که البته نیاز به نوسازی دارد، چون بسیاری از مسائل و حتی مسائل مربوط به فقه سنتی، خارج از این ساختار فعلی ماندهاند و امکان بررسی ندارند. شهید صدر دیدگاه خوبی دربارهی ساختار دارد که در کتاب «الفتاوی الواضحة» آورده است. آنجا اشاره دارد که بعضی موضوعات چون درون این فقه کلاسیک -حالا کلاسیکش را من میگویم- و درون این فقه جاری و ساری، عنوان ندارند، لذا گم شدهاند و چون گم شدهاند، حقشان ادا نشده است. بعضیهایش هم خارج هستند، بعضیها هم مسائل مستحدثهی آن موضوعات هستند، ولی اگر یک مسألهی مستحدثهای مربوط به یک موضوع تخصصی باشد، اصلاً باید شاخه را جدا کرد. خب وقتی شما شاخه را جدا میکنید، اگر ساختار نداشته باشید، نمیدانید از کجا به کجا میروید. نمیدانید ده تا مسأله دارید یا سی تا مسأله. نمیدانید ابتدا کجاست و انتها کجا. نیدانیدریزموضوعاتش کدامند.
ساختار است که فقه را معنی میدهد و این باید تخصصی باشد. نه این که من بنشینم برای خودم فهرست بنویسم و بگویم ما رشتهی تخصصی ایجاد کردهایم! باید رابطهی معنایی موضوعات را بررسی کرد و ساختار را هم با توجه به تخصصهای علمی ایجاد کرد و به کار بست. این که میگویم تخصصی است، یعنی باید بر اساس نگاه دقیق عالمانه باشد.
آیا برای موضوعات تخصصی نباید از آن روش عام فقهی استفاده کرد؟
چرا. استفاده همان است، اما به نحو کانالیزهشده و هوشمندسازیشده و بومی. در این مسیر احیاناً باید بعضی عناصر را از جایگاه محوری به یک جایگاه پایینتر تنزّل داد. مثلاً در فقه عام، بهشدت مسألهی احتیاط مدخلیت دارد، اما اگر شما در یک بحث اجتماعی-سیاسی با اصالة الاحتیاط سرنوشت احکام را درست کنید، چهبسا جامعه را مختل خواهید کرد. خب این اصالة الاحتیاط موضوعش موضوع خاصی است و یک قیودی دارد که در آن رشتهی تخصصی به آن قیود توجه میشود و جایگاه طبیعی، علمی و مورد پذیرش خود را به دست میآورد. یا مثلاً فرض کنید اگر شما خواستید فقه سیاسی را بنا کنید، ممکن است به یک قاعدهای نیاز باشد که در فقه عام خیلی به این قاعده توجه نمیشود و در حاشیه است؛ مانند قاعدهی اختلال نظام. این جا که میآیید، این قاعده یکدفعه فعال میشود و خیلی هم پرکارکرد خواهد شد.
جهانبینی و نگاه دینی چه تأثیری بر فقه تخصصی و روششناسی آن دارد؟
روششناسی عبارت از شناخت قواعد فقهی و اصولی و ... است که برای کشف حکم باید به کار گرفته شود. شما باید جهانبینی خاصی داشته باشید. شما وقتی در یک مسألهی پیچیدهی جهانی وارد میشوید، آن جهانبینی در روش اِعمال میشود. البته خود مسألهی جهانبینی را باید در جای دیگری بررسی کرد. به تعبیر دیگر، میخواهم بگویم جهانبینی قاعدهای نیست که بخواهد اعمال شود، ولی یک سکوی پرش است که نگاه شما را و فهم شما را نسبت به نص مشخص میکند.
شما باید این را بدانید که جهانبینی، سایهی تأثیرگذاری بر عملیات فهم نص میاندازد. این نظرهها سکوی پرش هستند. یعنی شما از این سکوی پرش میپرید به سمت متن و اگر این سکوی پرش را نداشته باشید، شما پرشی هم نخواهید داشت. یا این که از یک جای دیگر میپرید، یا بر اساس ذهنیت سادهای که خودتان دارید، میپرید که آن دیگر دین نیست، یا بر اساس دستگاهها و نگاهها و ذهنیتها و نظریههای این و آن میپرید و نص را جور دیگری معنی میکنید، چون فقه تخصصی غیر از مسائل هزاربار تکرارشدهی فقه عام است. این مسائل اجتماعی است و چون از مسائل پیچیدهی زمان است، شما باید هم از خاستگاه دین اقدام کنید و هم در روششناسی مجموعهای از قواعد را آماده کنید و هم باید مجموعهای از نظریههای احیاناً قابل شناخت و ضروری برای اِعمالِ اینها را شناسایی کنید. تنظیم و ترتیب اینها هم بخشی از روش است.
الآن فقه تخصصی با این ابعاد و ویژگیهایی که به آن اشاره کردید، آیا در حوزههای علمیه وجود دارد؟
در حوزهی ما بیش از آنچه که فقه تخصصی شکل بگیرد، چهارچوبسازی و باکسسازی انجام گرفته است. مدام ما تحت هر عنوانی یک باکس میسازیم و این همان چیزی است که حضرت آیتالله خامنهای فرمودند که فقه تخصصی منافع و مضاری دارد. یک مضرت این است که شما یک دفعه شعبهها و شاخههایی را درست میکنید بدون این که لوازم آن را از قبل آماده کرده باشید. لذا این تخصصی نیست و ضررش هم زیاد است، چون نه فقه عام است با آن تخصص روشیِ دقیق و پیچیده، نه چیزی است که از عهدهی نیازها برآید؛ یک چیزی است که درستنکردنش بهتر از درست کردن آن است.
الآن در حوزهی علمیه به این سه تخصص توجه نمیشود. یک رشتهی تخصصی ایجاد میشود و فقط عنوان تخصصی را یدک میکشد. من دیدهام گاهی برخی مسائل اقتصادی را مطرح میکنند، اما حقش را ادا نمیکنند. ممکن است یک اطلاعاتی باشد، اما آن اجتهاد نیست. آن اجتهادِ دقیقی که حوزه و فقها را قانع کند و حقیقتاً ارزش افزودهای را ایجاد کند، آن نیست.
فقه تخصصی آیا اصول فقه خاص خودش را نیز دارد؟
نه. بهتر است اصول فقه را دستکاری نکنیم. اصول فقه مسیر خودش را طی خواهد کرد. ما یک وضعیتی را در طول تاریخ داشتهایم که فقه، از اصول تقاضای کمک کرده است. یعنی فقیه میرسیده به یک جایی و میدیده اینجا با کمبود روش اصولی یا قاعدهی اصولی روبهرو است، حالا آنجا ارتکازاً قاعدهای را اعمال میکرده یا میساخته و بعد تراکم پیدا میکرده است. خاستگاه اصول، درواقع فقه بوده و این فقه است که در دامان خودش اصول را شکل داده است.
ولی این که ما یک بحثی را در ارتباط با رشتهی تخصصی داشته باشیم -که آن تخصص روشی است و چون اصول فقه بخشی از آن روش است- بیاییم و از آنجا نقد بزنیم به اصول موجود و سفارش جدید بدهیم و اصول را عوض کنیم، این باطل است. این یک دور باطل است که شما از نیاز بیایید به سمت آن مبدأ علمی که میخواهد به شما پاسخ دهد.
این فقه تخصصی با همهی این نواقصی که ممکن است داشته باشد، آیا پیشنیهای برایش در تاریخ فقهی ما وجود دارد؟ ببینید، علمای قدیم رساله مینوشتند. گاهی فقهای ما احساس میکردند یک موضوعی خیلی مهم است و رسالهای را در آن موضوع مینوشتند. شاید اگر بخواهیم پیشینهایی برایش پیدا کنیم، شیخ بهایی و فعالیت اوست. شیخ بهایی هم عالم دینی و فقیه بود و هم منجم و هم علوم دیگری داشت. شاید اولین کسی است که رجوع به تخصص را در فقه کلید زد، ایشان بوده باشد. وی میگوید باید در ارتباط با مسائل و موضوعات نجوم به متخصص و اهل خبره مراجعه کنیم و ظن و گمان برای این کافی نیست. وجود این رسالهها از ذهنیت و ارتکاز نهفته در درون فقها برمیخاسته که بعضی جاها باید فضا را اختصاص داد و به شکل ویژه کار کرد؛ مثل همین مشی فقهی که شیخ بهایی داشت.
در دهههای اخیر، بحث فقه نظام و فقه حکومتی، بیش از پیش مطرح شده است. آیا این را ذیل همین فقه تخصصی میتوان تعریف کرد یا نه؟ و این که اساساً ما در قضیهی «فقه نظام» کجا هستیم؟
رابطهی حکومت و فقه چند معنی دارد؛ یک معنی این است که حضرت امام فرمودند حکومت آمده است تا فقه را شکل و سامانی بدهد و عینیتی ببخشد تا این حکومت به معنی کامل شکل بگیرد. خب این یک بحثی است که در فلسفهی فقه مطرح میشود و در واقع ماهیتِ فلسفهی فقهی دارد، چون یک مسألهی فقهی نیست و از دور دارد فقه را بررسی میکند. لذا باید ابعاد، زوایا، پیشینه و پیشفرضهای این را در فلسفهی فقه بررسی کرد.
بحث مهمی است که یک بار نسبت حکومت و فقه را با هم بسنجیم. این نسبتسنجی یک روش است. یعنی شخص فقیه که دارد فقه را بررسی میکند -حالا در هر زمینهای اعم از فقه اقتصادی، فقه محیط زیستی و ...- عینک حکومت را از روی چشم خودش برنمیدارد و این از آن اصل فلسفهی فقهی برمیخیزد. آنجا چون فقه، رابطهی ویژهی فلسفهای با حکومت دارد، پس شما در اینجا نباید به کنج عزلت بروید و فقه را مربوط به یک جمع کوچکی ببینید، نه! باید این ابعاد حضور فقه حتی آن بخشهای بهظاهر فردی و خصوصیاش، آنها را هم با بهرهگیری از این زاویه به انجام برسانید. این یک بحث روشی است که در روش فقهی مطرح میشود. روش فقه بسیار هم ضرورت دارد. یعنی ما در فرآیند استنباط، همیشه باید چند عینک داشته باشیم که حالا این عینکها ممکن است از نظریات فلسفی، کلامی و ... برخاسته باشد.
یک رابطهی دیگر «پرداختن» است. یعنی شما یک رشتهی فقهی میسازید و خب باید جدایش کنید. مثلاً باید مستقلاً به فقه محیط زیست بپردازید، ولی عینک حکومتی را در هنگام استنباطش بر چشم داشته باشید. حتی در هنگام استنباط «صلاة» هم شما باید آن عینک را داشته باشید، چون مباحث اجتماعی دارد و آن نوع نگاه از حیث فکری و فلسفی همهی اینها را پوشش میدهد. بر همین اساس، فقه سیاسی خودش یک رشته است. یعنی فقه سیاسی دو معنی دارد؛ یکی «فقه سیاسیِ روشی» که در همه جا جریان دارد و باید معنی خودش را پیدا کند، یکی هم «فقه سیاسیِ شاخهای» که باید مستقلاً بحث شود. پس رابطه را اینجور بگویم که شما باید سه مجال و سه زمینه را در رابطه با نسبت فقه سیاسی یا حکومتی با فقه ببینید: یکی مجال فلسفی، یکی مجال روشی، یکی هم مجال شاخهای.
اما در روش شما باید نظریهی فقه سیاسی را آنجا بگنجانید، ولی موقع پرداختن باید پرداختنهایتان جدا باشد وگرنه همه چیز مخلوط میشود و شاید بعضی که هنوز در بحثهای تخصصی راه نیفتادهاند، یک وقت خلط کنند. باید متوجه بود آن که حضرت امام فرمودند یا رهبر معظم انقلاب تأکید دارند، آن از حیث روشی است که شما دیدتان یک دید فردی نباشد. اینجا هیچ فرع فقهی نیست، مگر این که دارای یک بُعد قویِ حکومتی و دارای یک نسبتی با حکومت است و یک بارِ حکومتی و تمدنی بر دوش دارد.
یک بحث دیگر، بحث نظام است. نظام هم با معانی مختلفی به کار گرفته میشود. یک وقت ما نظام فقهی اقتصادی میخواهیم؛ مثل آنچه که شهید صدر ایجاد کرده. خب اینها جداست. آن فقهالتنظیر است و نه فقه الاستنباط و استنباط حکم، بلکه فقه تنظیر است؛ یک فقهی است که ما باید آن را ایجاد کنیم و اگر نداشته باشیم، فقه استنباط احکاممان هم در خلأ شکل میگیرد. یعنی آن است که پشتوانه است. خود همین فقهالتنظیر انواعی دارد. شما نظریهی نظام اقتصادی میدهید، نظریهی نظام اجتماعی یا نظریهی نظام سیاسی میدهید، اینها تنظیر است. اینها بستر ایجاد میکنند تا این فقه استنباط ما روی یک مسیر و جادهی درستی قرار بگیرد. در واقع خروجی فقهالتنظیر با خروجی فقهالاستنباط رابطهشان رابطهی بستر با چهارچوب است. پس یک بار نظام به این معنی گفته میشود، یک بار هم فقه نظام به این معنی است که شما همین رشتههای تخصصیتان باید در یک چهارچوبی مرتبط با هم باشد که اینها را هماهنگ کنید و مثلاً بگویید فقه سیاسی فقه دارای شمول و گستره است که در ذیل آن قرار میگیرد. این یک نظریه است که به نظر من باید در فلسفهی فقه بررسیاش کنیم و محصولش همان فقه نظام است. فقه نظام معنای اولش باید پا بگیرد و نظریهها باید شکل بگیرند، آن وقت شما اینجا یک چینشی را انجام دهید و بگویید سهم هر کدام چه مقدار است. این که نظام باید به سمت تمدن برود، یک نظریهی عام است که به نظرم از آن نگاه تخصصی برمیخیزد.
برخی معتقدند این تخصصیشدن فقه چهبسا به جزیرهایشدن فقه میانجامد. سؤال این است که این تخصصگرایی در فقه چه فؤاید و چه آسیبهایی دارد؟
دو آسیب اساسی وجود دارد که این آسیبها قابل حل و رفع است و البته اگر توجه نکنیم، این آسیبها دامن همه را میگیرد. آسیب اول این که گاهی یک موضوعی که در بیرون رخ میدهد و فقه میخواهد به آن بپردازد یا آن را معالجه کند، موضوعی با ابعاد مختلف است. یعنی بُعد سیاسی دارد، بعد اقتصادی دارد، بُعد تمدنی و فرهنگی دارد، بُعد عبادی دارد و مجموعهای از ابعاد است. شما اگر به عنوان فقیه متخصص اقتصادی بر آن بُعد تخصصی تمرکز کنید و از ابعاد دیگر غفلت بورزید، آنچه شما ارائه میکنید، آن دیگر فقه نیست، زیرا آن یک موضوع ممزوج و امتزاجیافته از هویتهای مختلف است. امروزه بحث میانرشتهای که مطرح میشود، علتش این است که رشتههای تخصصیِ جدای از هم، هر کدام از زاویهی دید خودشان به آن موضوع مشترک نگاه میکنند، در حالی که آن موضوع بیرونی مجموعهایی از ماهیتهای مختلف یا ابعاد مختلف است و کسی میتواند از عهدهی آن موضوع برآید که شناخت کافی از ابعادش داشته باشد. اینجاست که نیاز به تخصصهای مختلف ظهور میکند و بر همین اساس است که دانشمندان حوزههای تخصصی را گاهی گرد هم میآورند تا در تبادل نظر با هم، آن موضوع را به گونهای تصویر کنند که مجموع این نگاههای تخصصی یک صورت واقعی را ارائه کند.
ضمناً این را باید بدانیم که هر چه زمانه جلوتر میرود، مجموعهایشدن موضوعات و چندبُعدی شدن موضوعات بیشتر میشود. یعنی موضوعات چندبُعدی و چندلایهای میشوند و همان طور که در علوم امروزی نیاز به مطالعات میانرشتهای شده است، اهمیت این مطالعات میانرشتهای نیز کمتر از مطالعات درونرشتهای نیست. بدون مطالعات بین رشتهای گاهی رشتهها دچار یک نوع ایستایی و رکود و توقف میشود. پس باید یک فرآیندی در حوزهها طی شود که طلاب ابعاد عمومی و فقه عام را به شکل دقیق مطالعه کنند و سپس به سمت یک تخصصی بروند و این یک تدبیر است. تدبیر دیگر، مدیریت علم است. یعنی کسانی که میخواهند از این دانش بهره بگیرند -حالا یا فقها کنار هم بنشینند یا مدیریتی که در حوزه است، بیاید این کار را بکند یا فرآیندهای دیگر- همان طور که مطالعات بین رشتهای داریم، مطالعات بین تخصصی فقهی هم جریان پیدا کند تا مثلاً شما روی فرهنگ متمرکز نشوید، اما از بُعد اساسی عبادیاش یا از بُعد سیاسی مسأله غفلت بورزید.
آسیب دیگر این است که شما رشتهی تخصصی را به گونهای بر پا کنید که مقوّمات و مؤلفات این تخصص اصلاً شکل نگیرد. در واقع این هم یک مضرّت است. مضرّت دیگر اما این است که اگر روشتان را روی یک موضوع بردید، ممکن است از عناصر روش که در فقه عام جایگاه اساسی دارند، غافل شوید و غفلت از آنها مُضر است، چون این جا به تناسب خودش یک روشی اعمال میشود و تحت ممارست قرار میگیرد.
باید خیلی متوجه باشیم و اگر چنین کنیم، از تراث فقهی عقب میافتیم و ضربهای به تراث فقهی ما خواهد خورد. تراث فقهی ما به مثابه تراث مادر است و میبینید که این رشتههای تخصصی نسبتشان با فقه عام، نسبت فرزند با مادر است. اگر این مادر از بین رفت یا کوچک و تضعیف شد، آن وقت خاستگاه حرکت ما به سمت فقه تخصصی یک خاستگاه نادرست یا ضعیف خواهد شد.
منبع: سایت رهبری