یکی از مباحثی که مرحوم آقای بروجردی داشت، این بود که وقتی میخواستند حدیث را بررسی کنند، به این نکته که راوی اهل کجاست، مثلاً اهل کوفه یا اهل بصره است، آیا ایرانی یا غیر ایرانی است، توجه می کردند. چون ایشان می گفتند «کجایی بودن راوی در نوع فهم از حدیث دخالت دارد» روش مرحوم آقای بروجردی این بود و این جهت را تعریف و توثیق میکردند.
فایل صوتی جلسه اول
فایل صوتی جلسه دوم (متن این جلسه منتشر نشده است)
متن تفصیلی در ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی لله علی محمد و آله الطیبین. موضوع بحث بنده دربارهی مکتب اجتهادی قم است. تعبیر من از عنوانی که برای این بحث انتخاب کردم، این بوده است که نگاهی به مکتب اجتهادی قم است. یعنی کاری که ما در این قسمت داریم عرضه میکنیم، به دلیل مسائلی که بعداً توضیح خواهم داد، همهی مسائل مکتب اجتهادی قم نیست. ابتدائاً یک مقدار راجع به اصل موضوع اشاره کنم، وقتی میگوییم مکتب اجتهادی قم، منظور آن چیزی است که مبانی، روش ها و پیش فرض های یک مکتب را تشکیل میدهد و اصطلاحاً وقتی میگوییم مکتب، یعنی یک مجموعه ای که دارای هویت مستقل هستند. بنابراین وقتی دربارهی یک مکتب صحبت میکنیم، آن مجموعه هایی که شاکله های اصلی، خصیصه ها و ویژگی های او را در مجموع تشکیل میدهد، نه بصورت موردی و پاره ای. فرض کنید اگر ما بخواهیم در مورد یک نظریه شایع در یک مکتب صحبت کنیم، مثلاً در باب حجیت خبر واحد دو دیدگاه هست: یکی خبر واحد را بر اساس ثقه بودن راویان در نظر میگیرد و یکی بر اساس موثوق الصدور بودن. خب ممکن است بگویید در آن مکتب هم کسانی پیدا میشوند که این نظریه را دارند اما وقتی که ما در مورد یک مکتب صحبت میکنیم، مجموعهی آن را حساب میکنیم یعنی آن مجموعه هایی که میتواند یک هندسهی فکری را نشان بدهد. یعنی یک شاکله و هویتی را نشان دهد که بتواند یک آثار و نتایج خاصی را در کل آن مکتب بوجود آورد. لذا ممکن است احیاناً پاره ای از مبانی ، روش ها یا پیش فرض ها با برخی از اعضای یک مکتبی متأثر باشد و از این جهت از آن چیزهایی که هویت کلی این مکتب را تشکیل میدهد، صحبت خواهم کرد.
نکتهی دوم اینکه منظور من از تأسیس مکتب، مربوط به سال های آخر دهه ۲۰ است یعنی از سال ۱۳۲۸ است و با وجود شخصیت آقای بروجردی که به قم آمده اند و پایه گذار یک جریان فقهی شده، شروع شده است. والا میدانید که در قم جریانات دیگر فقهی هم وجود داشته است، بعنوان نمونه در دوره ی متأخر شاگردانی از مرحوم نائینی یا شاگردان خاصی از مرحوم کمپانی، آشیخ محمدحسین اصفهانی یا شاگردانی از آقاضیاء عراقی آمده اند و خودشان در قم یک جریانی شده اند. یا کسانی مثل آیات ثلاثه بوده اند که قبل از مرحوم آیت الله بروجردی در اینجا تشکیل یک مکتب فقهی دادند و نمیشود برای آنها یک هویت مستقلی درست کرد چون آنها هرکدام از بخش هایی از این جریان شکل گرفته اند. منظور من این سال ها به بعد است، ورود حضرت آیت الله بروجردی و تثبیت این جریان، یک مجموعه ای را به دنبال خود بوجود آورد. منظور من آن حرکتی است که پس از مرحوم بروجردی در قم بوجود آمده است.
نکتهی سوم این سؤال است که وقتی در مورد یک مکتب اجتهادی و یک جریان فقهی صحبت میکنیم، هدف ما چیست؟ به دنبال این بحث چه فایده ای را میخواهیم کسب کنیم؟ ما یک وقت در مورد یک فقیه و در مورد یک فتوا داوری میکنیم و داوری ما راجع به استنادات یک فقیه است که مثلاً نظر این فقیه در مورد فلان موضوع این است. آنچه ما انجام میدهیم، بعنوان یک فرع فقهی، یک مسأله دارد و یک وقت هم میخواهیم یک مشی فقهی، یک شیوه و روشی را انتخاب کنیم. فایدهی مکتب شناسی این است که زمینهی تطبیق و مقایسه بین دو روش بوجود میآید. یعنی وقتی شما میخواهید در مورد یک روش داوری کنید، یکی از بهترین راه ها برای داوری، مقایسه و تطبیق است، روش های آنها را محک میزنیم، مبانی آنها را مورد برسی قرار میدهیم و از همه مهم تر نتایج و آثار روش فقهی آنها را مشخص میکنیم یعنی برآمد این دستگاه فقهی چیست، چه روشی را پیشنهاد میدهد و چه نتایجی دارد. مسألهی فایده، مسألهی مهمی است و ما از بحث کردن در مورد مبانی، روش ها، پیش فرض ها و حتی اسلوب بیان یک فقیه در مسائل فقهی، میتوانیم این نتیجه را داشته باشیم که مقایسه و تطبیق کنیم و آثار حرکت آن را در دستگاه یک فقه شناسایی کنیم.
نکتهی بعدی اینکه گرچه تعرضاً مطرح شد، صحبت جناب آقای مبلغی در دو جلسه قبل بود و چون ایشان حضور ندارند، من نمیتوانم برداشت خود را که استظهار من بود، بیان کنم اما چیزی که بصورت مکتوب در سایت هست و خود من هم حضور داشتم و میتوانم مستنداً عرض کنم، این است که ایشان در تعریف خود فرمودند «نمیشود بین قم و نجف تفکیک کرد و بگوییم قم یک مکتب دارد و نجف هم یک مکتب دارد.» نه، من میخواهم بگویم که وقتی ما داریم تعریف میکنیم، اگر شاکله مجموعه ای را از مجموعهی پارامترها و نکاتی که بعنوان مبانی، روش ها، پیش فرض ها و اسلوب مطرح میشود، ارائه دهیم، میتوانیم آن را به یک هویت فقهی تبدیل کنیم که از چیزهای دیگر متمایز است. حالا موقعی که میخواهم بصورت نمونه اشاره کنم و دقیقاً به بحث ها اشاره ای داشته باشم، شاید این بخش از صحبت های من بیشتر روشن شود.
فقط این نکته را عرض کنم که اگر بخواهیم در مورد روش اجتهادی یک مکتب صحبت کنیم، نمیتوانیم مبانی فقهی، اصولی، رجالی و حدیثی آن مکتب را در نظر نگیریم و در مورد روش آن صحبت کنیم. چون ایشان بیشتر بر روش تکیه میکرد، میخواهم بگویم که اصولاً روش شناسی منبعث و برخاسته از مبانی آن مکتب و صاحب مکتب است. یعنی اگر میخواهیم در مورد روش یک مکتب اجتهادی صحبت کنیم، حتماً باید به مبانی آن مکتب هم توجه کنیم چون در حقیقت مبانی، پایه های آن روش را تشکیل داده است.
یک نکته دیگر را اضافه کنم، در مورد مکتب اجتهادی قم که من بر شخصیت مرحوم آقای بروجردی تکیه میکنم، خوشبختانه هم خود صاحب مکتب در صحبت های خود بر آن تکیه میکرده و مرزبندی مینموده است و هم شاگردان او. یعنی کسانی که متأثر از او بودند، یک نقشه و تصویر روشن از مکتب خود داشتند.
این هم از نکته های جالبی است، شخصیت هایی که شاگرد ایشان بودند و روی این اندیشه تکیه کردند ، مقاله نوشتند و صحبت کردند، در کتاب های خود اضافه بر بحث استنادی، مدام تکیه کردند که «چون مشی، مبنا و روش آیت الله بروجردی این بوده است و چون دیدگاه و نظر کلی ایشان به مسأله این بود، این جهت را داشت.» مثلاً تکیه میکردند به اینکه یکی از مباحثی که مرحوم آقای بروجردی داشت، این بود که وقتی میخواستند حدیث را بررسی کنند، به این نکته که راوی اهل کجاست مثلاً اهل کوفه یا اهل بصره است، آیا ایرانی یا غیر ایرانی است، توجه میکردند. چون ایشان میگفتند «کجایی بودن راوی در نوع فهم از حدیث دخالت دارد.» روش مرحوم آقای بروجردی این بود و این جهت را تعریف و توثیق میکردند.
پس صحبت بنده در این بحث مستند به خود نوشته های مرحوم آقای بروجردی و شاگردان ایشان است، بویژه سه تا از شخصیت هایی که در این زمینه حرف زده اند یعنی مرحوم امام(ره)، مرحوم آیت الله منتظری و استاد شهید مطهری که هر سه نفر اینها در آثار و تحلیل های فقهی خود بحث کردند و صحبت و نوشته دارند. من هم در مستندات آدرس دادم و نشان دادم که مستند و دلیل تمام بحث های اینها کجا و چه چیزی بوده است.
از بحث مقدمات که بگذریم، وقتی که میخواهند دربارهی یک جریان فکری و یک مکتب صحبت کنند، معمولاً به دو روش عمل میشود: یکی اینکه دیدگاه های مبانی، روش های آنها یا حتی پیش فرض هایی که برای اندیشهی خود ریخته اند، بررسی شود، حتی به کتاب های آنها مراجعه و روش های آنها بررسی شود. این یک راه است، ولی یکی از روش هایی که امروز بخصوص در بحث شناخت یک مکتب بکار برده میشود، روش های هرمنوتیکی است. یعنی ما معمولاً یک وقت داریم به یک مکتب و متن آن نگاه میکنیم و یک بار هم مسائل پیرامونی آن مکتب را در نظر میگیریم. حالا توضیح میدهم که این چیست و اهمیت آن را میگویم. مثلاً این کار در حوزه تفسیر براحتی انجام میشود که وقتی میخواهند در مورد یک تفسیر، شخصیت یک مفسر و یک اصل تفسیری صحبت کنند، یکی از مسائلی که بررسی میکنند، عصر مفسر است. این که او در چه زمانی زندگی میکرده است؟ چه شرایط فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی در آن عصر، وجود داشته که این شخصیت وقتی در آن موقعیت حضور پیدا کرده، توانسته است به یک جریان تبدیل شود؟ مثلاً من در مورد آیت الله بروجردی میگویم که مسلماً جریان سقوط رضاخان، شرایط بعد از التهابات سال 1320، جنگ جهانی دوم، ورود متفقین، اوضاع کشور در رابطه با مسائل حزب توده و جریاناتی که در کشور اتفاق افتاده است، در نگرش های مرحوم بروجردی خیلی تأثیر داشته است که ایشان چگونه انتخاب کنند.
یا مثلاً یک کاری که در تفسیر پژوهی انجام میدهند، این است که میپرسند اساتید این مفسر چه کسانی بوده اند و او از کدام جریان ها و چه آبشخورهایی سیراب شده است؟ ما میدانیم که آیت الله بروجردی شاگرد آخوند خراسانی در نجف بوده اند ولی بار و علمیّت اصلی خود را از شهر اصفهان گرفته است. شهر اصفهان را نباید از این جهت دست کم گرفت، اصفهان با یک پیشینهی حداقل 400 ساله از توجه به حدیث، بعد از صفویه بوجود آمده است. جریانات اخباریگری را شروع کنید تا جریانات مختلفی که در این شهر اتفاق افتاده و بهترین آثار حدیثی ما در این دوران شکل گرفته و تدوین شده است. تا این آمده و امروز بعد از 400 سال از آن دوران، میبینید که هنوز همان رگه های حدیث گرایی در اصفهان وجود دارد. حالا این را با آن جریانی که در نجف بوده و بعد در قم آمده است، در نظر بگیرید.
یکی از نکاتی که مرحوم آقای بروجردی بر آن تکیه داشته اند، مسأله ی علم اصول و تورم علم اصول است، اینکه بعضی از بحث های آن بدرد نمیخورد و باید پالایش شود. حالا چرا اینگونه بوده است؟ چون مرحوم آقای بروجردی یک مدت شاگرد جریان مکتب کربلا بوده است. مرحوم آَشیخ عبدالکریم حائری هم که کتاب «درر الفوائد» را نوشته است، متأثر از این جریان بوده و او هم معتقد بوده است که باید پالایش شود. شخص مرحوم آخوند خراسانی هم معتقد بوده اند باید اصول را کوچک کرد و اصلاً وقتی پسر ایشان مرحوم میرزا محمد، کفایه را با شکل مبسوط مینویسد، میگویند که «این فایده ندارد و باید خودم این را بنویسم و آن را کوچک کنم.» یعنی ایشان آن علم اصولی که مثل صاحب اصول و دیگران درست میکردند را نمیخواستند، ایشان علم اصول جمع و جوری میخواستند که فقط جنبهی کاربردی و کلیدی برای کار داشته باشد.
وقتی بررسی هرمنوتیکی در اینها انجام میشود، اینکه یک مکتبی با چه جریاناتی ارتباط داشته و متأثر از آن جریانات شده است، امروز یکی از مسائلی است که خیلی در کشف و شناخت یک مکتب میتواند تأثیرگذار باشد. ما ابعاد دیگری راجع به این شخصیت را میتوانیم نگاه کنیم، مثلاً خصوصیات روحی این شخصیت، امروز در هرمنوتیک یکی از ابعادی که بحث میکنند، ابعاد شخصیت ذاتی مفسر و فقیه است که چه نوع خصوصیات روحی دارد. مثلاً کسی که قدرت تعامل با دیگران دارد، نوع نگاه فقهی و تفسیری او خیلی فرق میکند. یک وقتی در بحث صلاه جمعه نگاه میکردم، در چند جا از آثار مرحوم صاحب جواهر دیدم که راجع به فقه ایرانی ها، یک نگاه خاصی دارد. من تعبیر به تحقیرآمیز نمیکنم اما یک نگاه خاصی دارد، حتی راجع به شیخ طوسی تعبیری دارد «رئیس الفقه الاعاجم» و یا مثلاً در مورد فیض کاشانی یک جا که میخواهد راجع به نماز جمعه حرف بزند، میگوید «مِن فقه الاعاجم» یک نگاه اینجوری دارد و حتی در جایی میگوید «اینها ساخته های فقه اعاجم است که از خود درست کرده اند.» یا یک جا که حدیثی را معنا میکند، میگوید «اینها جزء عجم بوده اند و روایت را خوب نمیفهمند.» این رویکردی که موضع میگیرد، خیلی چیز عجیبی است. حالا مرحوم مطهری در اینجا یک جمله ای دارد که شاید شما هم دیده باشید. مرحوم مطهری در بحث نگاه تأثیر مسائل هرمنوتیکی، معتقد است که فقه فقهای ما بسته به این است که از کجا باشند. اگر دهاتی باشد، فقه او هم دهاتی میشود. اگر عجم باشد، فقه او عجمی میشود. اگر عرب باشد، فقه او عربی میشود. یعنی ایشان یک نگاه اینجوری داشته است و به مسائل، نگاه هرمنوتیکی کرده و گفته اند که این بسته به آن است که در چه شرایطی باشد. ایشان میگویند «اگر کسی فتوای فقها را با یکدیگر مقایسه کند و ضمناً به احوال شخصیه و طرز تفکر آنها در مسائل زندگی توجه کند، میبیند که چگونه سوابق ذهنی یک فقیه و اطلاعات او از دنیای خارج در فتوا های او تأثیر داشته است. بطوری که فتوای عرب، بوی عرب میدهد، فتوای عجم، بوی عجم میدهد، فتوای دهاتی، بوی دهاتی میدهد و فتوای شهری، بوی شهری میدهد.» یعنی این دیگر ربطی به استنباط و روال آیه ندارد. میگوید وقتی جهان بینی یک فقیه محدود است، نگرش ها و برداشت های او محدود خواهد شد و کسی که آفاق زیادی را نگاه میکند، قهراً فقه او هم فقه آفاق گستر میشود. استاد مطهری در جای دیگری میگوید «پس چگونه ممکن است فقیهی از نظامات و جریانات طبیعی بی خبر باشد و به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان نداشته باشد و آنگاه بتواند دستورهای عالی و مترقی این دین را که برای همهی نظامات آمده و ضامن هدایت این جریانات، تحولات و پیشرفت ها است، کاملاً و به طور صحیح استنباط کند؟» اینها همان نگاه هرمنوتیکی است، یعنی نگاه هایی که به پیرامون خود شخصیت یک مکتب و جریان نگاه میکند که این آدم چگونه آدمی بوده است؟ اطلاعات و معلومات او از مسائل فرهنگی، تاریخی، سیاسی و اوضاع و احوال جهان چقدر است؟ این در فتواهای او تأثیر میگذارد. حالا بعدها مرحوم مطهری در جایی میگوید «آیت الله بروجردی اینگونه بود.» من بعداً شواهد آن را میگویم که ایشان چنین نگاهی داشته است. البته وقتی ما در مورد این نگرش صحبت میکنیم، ممکن است به جنبه های اثباتی و مفیدیت آن توجه کنیم اما بعضی اوقات این نگاه ها، نگاه های سلبی هم هستند یعنی بگونه ای هست که وقتی این فرد با یک محدودیت و با یک پیش فرض وارد فهم فقه میشود، به یک معنا حجاب میشود. مرحوم شهید صدر میفرمایند که «یک خطری که برای مجتهد وجود دارد، دخالت شخصیت مفسر در استنباط، بعنوان خطر ذاتی در کشف و استخراج نظام احکام شرعی است.» یعنی ما وقتی راجع به یک شخصیت بحث و بررسی میکنیم، یکی از ابعادی که بررسی میکنیم، تأثیر شخصیت او در استنباط و فهم آیات و روایات است. حالا وقتی که میخواهیم بررسی کنیم، یک وقت میخواهیم به خود آیه و روایت بپردازیم، یک وقت هم به استنباط و فتوای یک فقیه توجه میکنیم و میگوییم او چرا این فتوا را داده است؟ مبنای فتوای او چه بوده است؟ اینجا مسائل هرمنوتیکی و مسائل شخصیت این فقیه تأثیرگذار است و خب ما باید این دخالت ها را تا جایی که میتوانیم کاهش دهیم و کاری کنیم که این، تأثیر و حجابی برای آن نباشد.
پس روشی که داریم، یکی این است که مبانی و روش های یک مکتب را بررسی کنیم، دوم اینکه ابعاد هرمنوتیکی، شخصیت صاحب مکتب و حامیان این مکتب را که تبدیل به یک جریان شده اند، شناسایی کنیم. جالب این است که یکی از کارهای مرحوم بروجردی داشتن یک هندسه و نظام وارگی در تحلیل مکاتب فقهی گذشته بوده است. ایشان این شخصیت ها را تعریف میکرده است مثلاً اینکه شیخ طوسی، شیخ مفید، علامه حلی، محقق صاحب شرایع یا مقدس اردبیلی چه کسی است و یک توصیف راجع به این شخصیت ها داشته است. مرحوم بروجردی وقتی میخواستند کار کنند، به تعریف این شخصیت ها و صحبت کردن در مورد آنها میپرداخته است که مثلاً این باعث میشود وقتی ما کتاب «مجمع الفوائد» مقدس اردبیلی را مطالعه میکنیم... البته نظر آیت الله بروجردی این بود که بگوییم محقق اردبیلی، چرا مقدس اردبیلی میگوییم؟ چرا ایشان بر این جهت تکیه میکردند؟ زیرا ایشان برای این شخصیت یک تعریف و توصیفی داشت و میخواست بگوید که اگر شما راجع به دیدگاه و انظار او صحبت میکنید، اینگونه نیست. خب بعضی از فتوا های این آدم برخلاف نظر همه بوده است که زن هم میتواند قاضی شود یا دلیلی نداریم که خمر نجس است و خیلی دیگر از مسائل که شکل تفرد داشته است. ما مدام می گوییم مقدس اردبیلی ولی در عین حال نظرات و آرائی داشته که متفاوت بوده است، خب ایشان با چه خصوصیات روحی اینگونه فتوا میدهد؟
من در این جهت یک روایتی دیدم، مرحوم امام(ره) این روایت را نقل میکند و میخواهد از آن نتیجه بگیرد. روایت از امام صادق(ع) رسیده است که مضمون آن این است، اینکه آدم ها چگونه زندگی می کنند و چگونه هستند، نگرش شان در توصیفی که از توحید میکنند، فرق میکند. امام در آنجا میگوید مورچه دو تا شاخک دارد و فکر میکند که خدا هم باید دو تا شاخک داشه باشد. «ولأن الصغار کتتوهم ان للّه زبانیه فانهما کمالها و تتصور ان عدمها نقصان لمن لا یکون له» ما هم که در باب اسماء و صفات الهی توصیف میکنیم، شکل انسانی میدهیم و چه بسا حتی در میان مفسرین کسانی از گذشتگان قائل به جسمانیت شدند و یا توصفاتی از اسماء و صفات کردند که ما بهرحال از اینها میگذریم. امام(ره) از این روایت استفاده میکند و میگوید «اینگونه نیست که وقتی یک فقیه، مفسر و متکلم صحبت میکند، نگاه و برداشت های او در فهم حدیثی او تأثیر نداشته باشد.» و لذا ایشان این روایت را میآورد و به آن استدلال میکند که آدرس آن را در کتاب «آداب الصلاه» داده اند. نکتهی جالب این است که امام(ره) در جای دیگری از همین تأثیر صحبت میکند اما به جای مخاطب از متکلم صحبت میکنند و میگویند « امام باقر(ع) و امام صادق(ع) وقتی که در مورد اسماء الهی صحبت میکردند، به اندازهی فهم مخاطبین خود صحبت میکردند، نه به اندازهی آنچه که خودشان میفهمیدند.» البته روایاتی داریم به این مضمون که «الناس معاشر الانبیاء امرنا آن نکلم بقدر عقولهم» ولی امام میگوید «پس شما اگر میخواهید راجع به اسماء و صفات الهی در کلام امام باقر(ع) مراجعه کنید، فقط به ظاهر لفظ توجه نکنید. بلکه نگاه کنید مخاطبین ائمه(ع) چه کسانی بوده اند و چقدر میفهمیدند که ائمه(ع) اینگونه صحبت کرده اند، نه آنطور که واقعیت داشته است.» از باب تشبیه مثل مادری میماند که وقتی میخواهد با فرزند خود صحبت کند و او را از بیرون رفتن بترساند، میگوید که بیرون نرو که لولو تو را میخورد. حالا بچه سؤال میکند که لولو چیست؟ و مادر هم یک چیزی میگوید. یعنی وقتی مادر مجبور است با بچه صحبت کند، اینجور است. بنابراین یک طرف قصهی متکلم و یک طرف هم قصهی مخاطب است که در این راه ها تأثیر می گذارد.
خیلی مهم است که وقتی میخواهیم در مورد یک فقیه بررسی کنیم، ابعاد هرمنوتیکی یک جریان فقهی را هم در نظر داشته باشیم، چون شناخت ما، وقتی شناخت جامعی خواهد شد که این دو جهت را در نظر داشته باشیم و من با این توجه، وارد بحث مکتب فقهی قم میشوم. میدانید که در زمان رضاخان مدارس مندرس شده بود، حوزه ها اصلاً از هم پاشیده بودند و در شکل نحیف و ضعیفی، قرار داشتند. وقتی یک شخصیتی مثل آیت الله بروجردی را آوردند که اتفاقاً همین شاگردان ایشان این کار را کردند، مرحوم آیت الله منتظری و مرحوم شهید مطهری بروجرد میروند و پیش ایشان درس میخوانند و ایشان را واردار میکنند که به قم بیایند. درحالیکه آیات ثلاثه اینجا بودند، مرحوم داماد و مرحوم حجت اینجا بوده اند اما اینها میروند آیت الله بروجردی را از بروجرد به اینجا میآورند. امام هم درس خود را منتقل میکند و به درس آیت الله بروجردی میآید. این جریان باعث میشود که حوزه قم یک مرتبه تبدیل به حوزه ای پر رونق میشود. میگویند یک مرتبه حوزه تبدیل به چیزی شود که 5-4 هزار شاگرد پیدا کند و درس ایشان، یک درس پررونق و پرجمعیتی شود. با اینکه میگویند درس ایشان خیلی کند پیش می رفته است اما سبک ایشان بگونه ای بوده است که درس شان شاگردپرور است و این درس یک چنین زمینه ای دارد. قم مرکزیت و محوریت پیدا میکند و آرام آرام به دلیل تمرکز مرجعیتی که در تمام کشور پیدا میکند، تبدیل به یک قدرت دینی و معنوی میشود که حکومت هم روی آن حساب میکند. بهمین دلیل بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی حکومت سعی میکند تا جایی که میتواند مرجعیت را پاره پاره و تکه تکه کند و دیگر مرجعیت محوری مثل مرحوم بروجردی تشکیل نشود. پس خود این جریان باعث میشود که حوزهی قم، یک حوزهی قدرتمندی شود.
نکته ی دوم در مورد این شخصیت، اوضاع سیاسی کشور بوده است. در کشور جریان های تندرو مانند نواب صفوی و جریانات حزب توده وجود داشته است. از یک طرف هم بحث مرزها و اختلافات قومی و قبلیه ای مثل قائله آذربایجان، جریان تفکیک کردستان و جریانات سنی وجود داشته است و اینها همه بر خصوصیاتی که بعدها ما در ایشان میبینم، تأثیر میگذارد. اینکه ایشان بتواند بنیادهای یک فقه تقریبی را پی ریزی کنند، بعد هم از جریان مجمع التقریب مصر حمایت کنند و حرف هایی در این زمینه بزنند. حتی سبک و روش فقهی ایشان در این زمینه، بر اساس همین نگرش هایی بوده که در شرایط فرهنگی و اجتماعی بوجود آمده است. وقتی که مجلدات 28 تا 32 بحار الانوار که بحث فتن است، میخواست چاپ شود، آقای بروجردی جلوی آن را میگیرد و میگوید «حق ندارید این را چاپ کنید اما بقیه را می توانید چاپ کنید.» ایشان حمایت میکردند که کتاب ها چاپ شوند اما آن کتاب هایی که این زمینه ها را داشته اند، نمیخواستند منتشر شود. یا مثلاً آیت الله منتظری یک کتاب در باب بهائیت مینویسد ولی ایشان میگویند «نه این را چاپ نکنید.» یعنی اینگونه به مسائل نگاه میکردند. خب قهراً این نوع دیدگاه ها در بحث های فقهی ایشان تأثیر میگذاشته است که بعداً نمونه های آن را خواهم گفت.
میدانید که یکی از مشکلاتی که در شیعه وجود دارد، این است که ما حرف های اهل سنت را خوب نمی فهمیم و اهل سنت هم به دلیل فاصله، تبلیغات و شکافی که هست، حرف های شیعیان را نمیفهمند. اما یکی از کارهایی که آقای بروجردی میکند، این است که رفت و آمد علمای بزرگ اهل سنت مثل مفتیان التقریب و مفتیان الازهر را فراهم میکند. عبد السلیم، عالم بزرگ و مفتی اعظم الازهر به اینجا میآیند و شلتوک و فتوای خود را میدهد و ایشان زمینه ها را فراهم میکند که این ارتباطات بوجود آید.
مسأله دیگری که در مورد خود شخصیت مرحوم آیت الله بروجردی وجود دارد، خصوصیات شخصی ایشان بوده است. ذوق سلیم، حسن سلیقه، تسلط به همهی ابواب فقه، انسجام ذهنی و شجاعت علمی، اینها همه خصوصیات شخصی آیت الله بروجردی بوده و اینها را رعایت میکرده است. مرحوم مطهری در جایی مینویسند «معظم له علاوه بر جنبهی فقهات، مطالعاتی در متن اسلام و معتقدات اسلامی داشت و اسلام را خیلی بی پیرایه و عاری از توهمات عوامانه پذیرفته بود.» میدانید که در آن زمان ایشان با قدرت، هیأت ها را خواستند و با این کارهایی که در این نوع مراسم انجام میشد و احیاناً دروغ هایی که گفته میشد، مبارزه کردند. اگرچه رئیس هیأت آمده بود و گفته بود «آقا ما 354 روز مقلد شما هستیم و یک روز را اجازه دهید که مقلد شما نباشیم.» حتی آیت الله منتظری نقل میکردند که «ایشان یک وقتی در مراسم عزاداری گریه میکردند، از ایشان پرسیده شد که شما گریه میکنید؟ ایشان هم گفتند که من بخاطر این دروغ هایی که در مورد امام حسین(ع) میگویند، گریه میکنم.» این نگاه ها تأثیر شخصیتی داشت.
از نکات قابل توجه دیگر، بحث موضعی است که ایشان در قبال نگرش های اهل سنت داشت. میدانید یکی از معیارهایی که در بحث تعادل و تراجع هست، «خذ بما خالف العامه» است که دو جور تفسیر می شود: یک تفسیر این است که وقتی شما میبینید یک روایتی مخالف سنی ها است یا سنی ها آنجا یک چیزی میگویند، این را برخلافش ببینید. یک تفسیر هم این است که در مقام تعارض، جاهایی که عامه یعنی حکومت عامه و جایی که قدرت سیاسی بنی امیه یا بنی عباس بوده است، معنای «خذ بما خالف العامه» این است. حالا چرا اینجور بوده است؟ آیت الله بروجردی در بحث برخورد با اهل سنت، یک نگاه کلامی و یک نگاه در حوزهی بحث های فقهی داشت که در بحث روایات و نوع استفاده از منابع تأثیر میگذاشت.
در مورد بحث کلامی، مرحوم مطهری در مجموعه آثار خود یک مطلبی نقل میکنند که مضمون آن این است «آیت الله بروجردی میگفتند ما در بحث کلامی دو مسأله با اهل سنت داریم، یکی اینکه ما معتقد هستیم بعد از فوت پیغمبر(ص)، آن کسی که امیر مؤمنان است و آن کسی که ولی مسلمین است و آن کسی که جانشین پیامبر(ص) است، علی(ع) است و آنها میگویند خلیفه اول است. دوم اینکه ما معتقد هستیم مرجعیت علمی و دینی بعد از پیامبر(ص) با علی(ع) است. خب بحث اول قصهی تاریخی است ، موضوعی است که گذشته است، ما حالا چرا در مورد آن بحث کنیم؟ اول یا دوم هر که بود، ما جای بحثی نداریم اما میتوانیم در قسمت دوم بحث و زمینه ها را بررسی کنیم. در حالیکه ما زمینهی تاریخ را بحث میکنیم و به هیچ جایی نمیرسیم.» اصل عبارت ایشان را بخوانم «سخن مرحوم آیت الله بروجردی را به یاد دارم که همیشه این مطلب را گوشزد میکردند و دو مطلب است که باید اینها را از هم تفکیک کرد، آنوقت اختلافات ما با سنی ها به نفع ما حل میشود. یکی مسألۀ خلافت و زعامت است و دیگری مسألۀ امامت، ما در مورد خلافت و زعامت میگوییم بعد از پیامبر(ص) آن کسی که میبایست زمامدار باشد، حضرت علی(ع) است و آنها میگویند ابوبکر است. این یک اختلاف است و راجع به زمامداری بعد از پیامبر(ص)، این موضوع گذشته است و نه حضرت علی(ع) وجود دارد که زمامدار باشد و نه ابوبکر، لذا پروندهی این موضوع را میبندیم و راکد میگذاریم. ولی مسأله دیگری هست و آن مسألهی امامت است که ما تنها روی شأن زمامداری و حکومت پیامبر(ص) بحث نمیکنیم، پیامبر شأن دیگری هم داشت و آن اینکه پیغمبر بود و مبین احکام. بنابراین ما این حساب را باید بکنیم که بعد از پیامبر(ص) مرجع احکام کیست؟ بعد مرحوم برجردی راه ها و روش هایی طرح کردند و گفتند که ما بجای اینکه روی حدیث غدیر تکیه کنیم، روی حدیث ثقلین تکیه کنیم. ما اگر روی حدیث غدیر تکیه کردیم، اولِ دعوا است و هیچ وقت هم به نتیجه نمیرسیم اما اگر روی حدیث ثقلین تکیه کردیم، خب آنها در باب فضائل اهل بیت(ع) حرفی ندارند و لذا اگر ما معارف اهل بیت(ع) را ارائه کنیم، زمینهی اینکه بتوانیم به جایی برسیم، هست.» این حرفی است که ایشان در موضع کلامی مطرح میکنند و آدرس آن مجموعهی آثار، جلد 21، صفحهی 125 است.
ایشان دو بحث در باب بحث فقه دارد، اولاً ایشان میگویند «ما اگر بخواهیم یک فقه جامع داشته باشیم میباید فقه اهل سنت را بشناسیم.» چرا؟ تعبیر ایشان این است که میگویند «فقه شیعه حاشیهی بر فقه اهل سنت است یعنی آنها چیزهایی گفته اند و فقهای ما ناظر بر آنها حرف هایی زده اند و لذا اگر شما متن را نشناسید، نمیتوانید حاشیه را خوب بفهمید.» شما حواشی خیلی از کتاب ها را نگاه میکنید و می بینید که کسی حاشیه زده است اما شما نمیفهمید که او چه میگوید و باید به متن مراجعه کنید و ببینید متن چه میگوید و بعد به سراغ حاشیه بروید تا بفهمید. پس نکته ای که ایشان در این قسمت در بحث نگاه به اهل سنت میگویند، این است که باید فقه آنها را بشناسیم و تا نشناسیم، نمیتوانیم. قسمت دوم راجع به احادیث نبوی است، ایشان میگوید «روایاتی که از پیامبر(ص) نقل شده است، اگر این روایت معارضی از طریق اهل بیت(ع) نداشته باشد، به اینکه فقط صرفاً در آنجا هست، قابل قبول است.» این خیلی جالب است یعنی اگر روایات پیامبر(ص) از طرق ما معارضی ندارد، مستند و دلیل است و می توانیم به آن مراجعه کنیم، مگر اینکه این همان معیارهای کلی قبول حدیث را نداشته باشد مثلاً مطابقت با کتاب نداشته باشد، خب این بحث دیگری است. بهرحال ایشان در برخی روایات این جهت را دارد و میگوید که نگاه ما در این جهت است.
پس آقای بروجردی یک نگاه کلامی، یک نگاه در مورد فقه و یک نگاه به حدیث دارند که نگاه حدیثی در موضوع اهل بیت(ع) است و تأثیر این سه شاکله ای که ایشان طرح میکند، در استنباطات ایشان فراوان است. متأسفانه الان فرصت نیست که من نمونه های آن را عرض کنم، حالا اگر خواستید میتوانید مقاله را مطالعه کنید که در آنجا نمونه های زیادی هست که ایشان از این مبنا و این روش به حوزهی فقه می پردازد و استنباطات خاص خود را دارد که به این مکتب یک هویت و شخصیت مستقلی میدهد. نکته دیگر اینکه یکی از فوائد مکتب شناسی این است که زمینه های مقایسه و تطبیق بین مکاتب و انتخاب کردن بهترین راه را برای ما فراهم میکند. وقتی ما راجع به مکتب قم صحبت میکنیم، الزاماً به این معنا نیست که این مکتب هیچ اشکالی ندارد، اصلاً این بحث ها را نمیخواهیم بکنیم. بحث ما این است که وقتی راجع به این مکتب صحبت میکنیم، میخواهیم ببینیم چه ویژگی ها و چه روشی دارد تا بتوانیم با مقایسه با مکاتب دیگر، بررسی کنیم و فوائد و امتیازات آن را بشناسیم. یکی از کارهایی که خود مرحوم بروجردی داشتند و بر روی آن تکیه میکردند، این بوده است که ما اگر بخواهیم امروز فتوایی بدهیم و استنباط کنیم، لازم است که منابع گذشته ی خود، منابع فقهی و اقوال فقهی را بشناسیم. مثلاً اگر شما به «فقه الزکات» یا «دراسات فی ولایت الفقه» یا بحث های مرحوم مطهری در بحث حقوق زن و مقالات که ایشان بحث های فقهی کرده است، نگاه کنید، میبینید که به سیر تاریخی و تطور یک اندیشه تکیه می کند که معلوم میشود متأثر از ایشان است. مرحوم امام(ره) در کتاب های خود، بخصوص کتاب «طهاره» به تتبع اقوال و سیر اقوال خیلی تکیه میکند. مرحوم آقای بروجردی گفته اند که «ما باید دوره های فقه شیعه را تقسیم بندی کنیم و سیر تطور فقه را بشناسیم تا بدانیم چه اتفاقاتی افتاده است که امروز یکی از بلیات بسیار بزرگ فقه ما این احتیاط های فراوان شده است.» اصلاً این فقهی که در زمان ائمه(ع) یا در زمان قدما بوده است، اینقدر احتیاط نداشته و فقه ما الان اینگونه شده است. یا یکی از فرق های بین مکتب قم و نجف، این است که وقتی وارد بحث میشود، اول میبیند که مقتضای عصر چیست، یعنی در ابتدا در اصول عملیه میبیند که مقتضای عصر چیست. میگوید «خود این چیزی که الان اینطوری شده ، یک سیر تاریخی داشته است و اگر ندانید که این فقه چه اتفاقات و چه فراز و نشیبی را طی کرده تا به اینجا رسیده است، نمیتوانید بفهمید این فقه چه بوده و چگونه شده است.» و لذا مرحوم مطهری به نقل از ایشان میگویند «ما حداقل 4 دوره را باید خوب بدانیم: یک دوره ماقبل شیخ طوسی است، یک دوره از شیخ طوسی تا قرن دهم و تقریباً مقارن با دورهی شهید ثانی است، یک دوره از زمان شهید ثانی تا یک قرن بعد و یک دوره هم دورهی شیخ انصاری است. ما شیخ انصاری را یک نقطه عطف تاریخی دربارهی جریان سازی مکتب فقهی شیعه میدانیم.» که آدرس این مجموعه آثار، جلد بیستم، صفحه 149 است. از این جهت باید این 4 دوره را بررسی کنیم، ببینیم چه مسائل و چه فراز و فرودهایی داشته اند و بعد ارزیابی کنیم.
یک سؤال ممکن این است که اگر بخواهیم بطور مشخص یک عنوان اسمی دربارهی تمایز مکتب قم با مکاتب دیگر بدهیم، چه عنوانی مناسب است؟ اینکه یک فقه تحلیلی است، یک فقه تحلیلی در مقابل فقه استنادی است یا تعبیراتی از این قبیل. جناب آقای مبلغی فرمودند «فقه تنزیهی» من حالا فقه تنزیهی تعبیر نمیکنم. اما نکته ای که خیلی میتواند بارز باشد و روی آن تکیه دارم این است که فقه این مکتب، نه تنها فقه تحلیلی است، بلکه فقه تحلیلی تاریخی است یعنی تکیۀ آن بر سیر تطورات از زمان ائمه(ع) و زمان فقها است. یکی از نکاتی که ما خیلی میتوانیم در این قسمت روی آن تکیه کنیم، این است که مرحوم بروجردی و شاگردان ایشان بر فضاشناسی نزول آیه و اینکه آیه در چه شرایطی نازل شده است ، خیلی تکیه دارند. ایشان روی بستر صدور حدیث هم خیلی تکیه دارد که مثلاً بستر اینکه این حدیث را به ضراره گفته، چیست؟ محمدبن مسلم چرا اینگونه حرف زده است؟ چرا این کسی که کوفی بوده و از کوفه آمده است، چرا اینطوری با او حرف زده است؟ یا آن مرد خراسانی که از خراسان آمده و از امام(ع) سؤال میکند و امام جواب میدهد، در چه بستری بوده است؟ یعنی روی روایات تحلیلی تاریخی دارند. ایشان این کار را در کلمات فقها هم انجام میدهند، مثلاً اگر شیخ طوسی اینجور فتوا داده است، اگر شیخ طوسی اینطور حرف زده یا کتابی خلاف آن نوشته است، برای چه این کتاب را نوشته است؟ اگر نهایه را نوشته، برای چه نوشته است؟ اگر مبسوط را نوشته، چرا نوشته است؟
نکتهی جالب در اینجا ادب علمی آیت الله بروجردی است. استاد ما همیشه این عبارت را تکرار میکرد و میگفت «وقتی که به آیت الله بروجردی اشکال میکردیم که چرا راجع به روایت اینگونه حرف زده است، ایشان هم میگفت اگر بعددِ آحاد روزهای عمر آیت الله بروجردی این اوراق و کتاب هایی را که نوشته است، تقسیم کنیم، شاید یک دقیقه از وقت ایشان به یک سطر این روایت رسیده است.» یعنی می خواست بگوید که ایشان بیشتر از این کار نکرده و فرصت نکرده است که این کار را بکند اما اینجوری مؤدبانه یاد کند. بعد هم خود ایشان با خنده میگفت «اگر ما هم راجع به حدیث اینقدر وقت بگذاریم، ما را از مدرسه بیرون میکنند.»
من مثال هایی در مورد شکل شیوه های تحلیل ایشان یادداشت کردم، یکی از بحث هایی که ما معمولاً در فقه میگوییم این است که موضوع کار فقه نیست و شأن فقیه این نیست که در موضوعات دخالت کند. ولی سؤال این است که اگر موضوعات، موضوعات حکمی باشد یعنی موضوعاتی باشد که خود شارع آن موضوع را درست کرده است، در آنجا چطور؟ یا موضوعاتی که اگر قلمرو آن مشخص نشود، حکم آن مشخص نمیشود؟ یک مثال ساده در این قسمت بزنیم، فرض کنید در باب بیع دم یا بیع خون فقهای ما تا قرون متأخر همه میگفتند «خرید و فروش خون حرام است.» حتی بعدها و در دوره معاصر هم خرید و فروش خون را چه خون انسان و چه خون حیوان که در صنعت رنگ سازی از آن استفاده میکنند یا در مسألهی کود شیمیایی و برای کشاورزی استفاده میکنند، فتوای برخی فقها این بوده است که «نمیتوان خون را خرید و فروش کرد.» استدلال شان هم این بوده که این کار در ادله و روایات ما نهی شده است. ولی یک مسأله اینجا این است که باید ببینیم در این روایتی که امام در مکاسب محرمه طبق روایت تحفه العقول یا روایتی که بوده، استناد کردند و اینقدر روی آن بحث نمودند، آیا واقعاً منظور از اینکه گفته «خرید و فروش دم حرام است.» مطلقا حرام است یا آنجا که منفعت محرمه دارد، حرام است؟ این مقدار به این جهت است که شرایط تاریخ را بررسی کنیم و ببینیم که در آن زمان آیا منفعت محللی در بیع دم وجود داشته است که امام بیاید و بگوید علی الاطلاق حرام است یا نه اصلاً آنوقت هرچه که بوده، منفعت محرمه بوده است لذا روایات هم ناظر به همان خصوصیات تاریخی وجود داشته است که امروز دیگر نمیتوان این حرف را زد. حالا آن بحثی که امام در شطرنج مطرح میکرد که آن نامهی آقای غدیری و اینها، تقریباً در همین موضوع و از این نوع نگاه فضاشناسی و موضوع شناسی در این قسمت بود.
من به قسمت مبانی نمیرسم فقط بر این نکته تکیه میکنم که در شاکله کلی مکتب نجف، کاری به تتبع ندارند یا اینکه بروند اقوال را بررسی کنند، خیلی ندارند. لذا در دستهی مرحوم آقای خوئی و شاگردان ایشان این موضوع که بگردند و ببینند چه جوری است، وجود ندارد. ولی اگر شما کتاب های آیت الله بروجردی و شاگردان ایشان را ببینید، تتبع اقوال خیلی یاد است. هم به تتبع توجه داشتند و هم تحقیق کنند این اقوالی که آمده تا چه حد درست است یعنی جمع بین تتبع و تحقیق. بنده میخواهم بحث را در همین جا جمع بندی کنم و حالا جناب آقای قاضی زاده فرمودند که بحث را دو قسمت کنیم. یک تعبیری مرحوم آقای بروجردی دارند که آیت الله منتظری نقل میکنند، میگفتند «فقه خیلی از فقهای ما زیرلحافی است.» این نشان میدهد که ایشان در این جهت حساس بوده است یعنی اینکه انسان خود را از واقعیت های جامعه جدا کند و بخواهد در همان جایی که نشسته است، ادله را ببیند. ایشان میگوید این فقه زیرلحافی است، فقه جامع آن است که انسان بتواند در بیرون و واقعیت جامعه قرار بگیرد. یک تعبیری را مرحوم شهید صدر در بحثی به مناسبت جریانات و گرایش های فقهی دارند. وقتی میخواهد به مناسبت بین تفسیر موضوعی و تفسیر ترتیبی یا تجزیه ای مقایسه کند، میگوید «تفسیر ما باید از فقه ما یاد بگیرد، فقه از موضوعات خارجی تغذیه میکند.» من این بحثی که شهید صدر دارد را میخواهم در اینجا گریز بزنم و بگویم اگر میخواهد یک فقه جامعی باشد که متتبع باشد، باید فقهی باشد که ناظر به واقعیات و عینیات جامعهی خود باشد. آیت الله منتظری در مبانی فقهی حکومت اسلامی، جلد پنجم، صفحه 55، نقل کرده است «مرحوم بروجردی میگفت که فقه زیرلحافی برای ما فایده ای ندارد.»من سه نکته را در اهمیت تتبع بگویم:
ما را آگاه به نظرات گوناگون و شیوه های استدلال آنها میکند.
موجب گسترده شدن ذهن و آماده شدن فقیه برای جرئت به فتوا است. شما دیده اید که وقتی کسی متتبع میشود و فتوای قدما را دیده است، میگوید «این حرف من بر اساس قدما است، فلان شخصیت راجع به این فتوا داده است، من متفرد و تنها نیستم.» یعنی خاصیت دوم تتبع این است که جرئت پیدا میکند، اگر دید منابع و استدلال ها درست و متقن است، این تنها به تفرد نمیرود. یک بحثی هم راجع به اجماع دارد که بعد این را خواهم گفت.
کسی که تتبع میکند جامع نگر میشود. چون تمام جوانب کار را میبیند، نگاه او یک نگاه جامع میشود. مواردی هست که در فقه هایی که تتبع نشود، تناقض صدر و ذیل در آنها زیاد است. یک جا با همین مبنا، یک جور فتوا داده است و یک جا جور دیگری فتوا داده است. یک جا این صکونی را گرفته و گفته است «این عامی است و نمیتوان به روایت او عمل کرد.» یک جا گفته است «بخاطر اینکه عمل اصحاب بوده است، میتوان این کار را کرد.» نمونه های این زیاد است و من در اینجا به همین اندازه اکتفا میکنم.
بنابراین خصوصیات مکتب اجتهادی قم اینگونه است، اولاً یک نگاه هرمنوتیکی در ابعاد فقه و مسائل پیرامونی متن میکند. دوماً تتبع روی منابع است، اینکه روایات همهی باب را ببینیم، روایاتی که بعدها هست، ببینیم. میدانید که مرحوم آقای بروجردی مرحوم آقای ربانی شیرازی را تشویق کرد که «وسائل الشیعه» را احیاء کند. خب میدانید در زمان ایشان این کتاب احیاء شده بود و خیلی عنایت داشتند و بعد ها نقد میکنند و نکته جالب این است که ایشان نسبت به وسائل اعتراض داشت و علت اعتراض ایشان این بود که میگفتند «مرحوم صاحب وسائل احادیث را تخطیع کرده است ولی ما وقتی میخواهیم یک حدیث را ببینیم، صدر و ذیل حدیث و همهی خصوصیت آن را میبینیم.» لذا ایشان کار «جامع احادیث شیعه» را انجام داد که احادیث هر موضوع بیاید و اگر جاهای دیگر احیاناً از چشم افتاده اند، آنها هم بیایند. این نگاه تتبعی باعث شده بود که ایشان این جامعیت را در فقه خود ببیند. اگر قصوری در بیان مطلب بوده است، عذرخواهی میکنم، و سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
یکی از حضار:
نکته ای که هست تأثیر مباحث هرمنوتیکی دیدگاه مرحوم بروجردی بر فقه است، از این طرف هم خود عملکرد ایشان مهم است، مثلاً تعامل ایشان با دولت و جهان خارج، از این نظر هم شواهدی هست؟
جناب آقای سید محمد علی ایازی :
بله آنها هم هست اما چون به بحث فقه ما ارتباط ندارد، عرض نکردیم. اتفاقاً مرحوم آقا جلال آَشتیانی که ما پیش ایشان درس میخواندیم و از شاگردان خاص مرحوم بروجردی بودند، توضیحاتی میدادند و نکاتی میگفتند که خیلی قابل تأمل است. از افراد دیگر هم خاطراتی دارم که آیت الله بروجردی در این جهت نگاهی داشت، مثلاً نوع برخوردی که با حکومت داشت، چرا با جریان نواب صفوی و فدائیان اسلام آن موضع را داشت، چرا اصلاً خیلی به سمت دینی کردن حکومت نمیرفت، این نگاه ها هست ولی از بحث ما تقریباً خارج است.
یکی از حضار:
ایشان روایات را چگونه حجت میدانستند؟
جناب آقای سید محمد علی ایازی:
ایشان قائل به وثوق بود، منتها بعد عرض میکنم که ایشان چه تعریف و توصیفی از وثوق داشتند. ولی طبق نظر استاد خود میگویم که ایشان همیشه میگفتند «وقتی دیدیم چند تا روایت در منابع حدیثی ما نقل شده است، در عین حال که وثوقی است، اطمینان پیدا میکنیم که اجمالاً امام در این زمینه مطلبی فرموده اند.» در جلسهی بعد انشاءالله بحث های فنی این را شرح میدهم.
یکی از حضار:
در بحث مقایسه دو مکتب، اینکه کدام یک از آنها بر دیگری رجحان دارد، به بحث شما مربوط نیست و شما راجع به مکتب فقهی قم صحبت میفرمایید. ولی نکتهی دیگر این است که ما در مکتب شناسی به خروجی و فتاوا نگاه میکنیم یا اگر به منابع و روش نگاه میکنیم، بعد از منابع و روش باید کلمات و استنادات را بیاوریم. از نظر خروجی، ممکن است بین کسانی که به عروه حاشیه زدند، فرقی نباشد که مثلاً از مکتب نجف یا مکتب قم هستند. شما قاعدتاً باید به روش استناد کنید...
جناب آقای سید محمد علی ایازی :
ببینید بنده اتفاقاً میخواهم از آخرش به خروجی منتهی کنم، من میخواهم بگویم که دو مسأله هست و اتفاقاً دیده ام که بعضی گفته اند «خروجی اینها خیلی فرقی نمیکند.» ولی من میخواهم بگویم اتفاقاً در پاره پاره های یک سری از فتاوا، خروجی ها فرق میکند. اما مهم تر از این آن است که وقتی ما راجع به یک مکتب و جریان فقهی صحبت میکنیم، فقط در مورد یک شخص در گذشته صحبت نمیکنیم، ما از الگوها و روش های یک مکتب صحبت میکنیم که حالا اگر این الگو، مبانی و روش اینچنین است، چه ظرفیت هایی را در استنباط احکام بوجود میآورد؟ یعنی ظرفیت ها مهم است. بنظر بنده آنچه که برای یک فقیه معاصر خیلی مهم هست، این است که فقه امروز بتوبه تعبیر امام(ره) بتواند جوابگوی نیازهای معاصر باشد. آیا این فقه با این ویژگی میتواند این کار را بکند و آیا این فقیه میتوانسته این کار را بکند یا نه؟ بحث من در این جهت است، در آخر بحث هم فهرست اجمالی امتیازات را آوردم و هم روی نتایج و آثار صحبت کردم.
یکی از حضار:
گویا مکتب آیت الله سیستانی ادامه دار است ولی مکتب آقای بروجردی دارد کم کم مندرس میشود و مکتب نجف دوباره دارد احیاء میشود.
جناب آقای سید محمد علی ایازی:
خیلی به این موضوع اعتقاد ندارم. اولاً آیت الله سیستانی خیلی وفادار به روش تحلیل تاریخی هستند، حتی امشب یک نوشته ای از ایشان دیدم که در حدیث خیلی تحلیل تاریخی میکنند. «علل الاختلاف الحدیث» را که نگاه میکردم، میدیدم که اتفاقاً از همان مایه ها و روش های مکتب قم استفاده میکنند، با اینکه شاگرد مرحوم آقای خوئی و تابعی بوده اند. یکی از ویژگی های آیت الله سیستانی این است که منابع این سمت را هم مطالعه میکرده و آگاهی داشته است. خب برخی در مکتب آنها یک تحلیل جامع نمیکردند یا اصلاً به این کتاب ها توجهی نداشتند ولی این نوشته نشان میدهد که آیت الله سیستانی به این جهت توجه دارد. من قم را یک مجموعه یک پارچه نمیبینم ولی جزء مراجع معاصر، کسانی هستند که سبکشان را خیلی متأثر از مرحوم آقای بروجردی میبنیم، حتی کسانی که شاگرد آقای خوئی و متأثر از مکتب نجف بوده اند، بگونه ای از جریان مکتب قم متأثر شده اند. هرچند که ما خیلی روی آنها الان تکیه نداریم.
- مکتب مرحوم آقای بروجردی به حاشیه رفته است اما مکتب مرحوم آقای خوئی...
سید محمد علی ایازی: اتفاقاً من برعکس این را میبینیم، نسل جدیدی که شکل گرفته اند، اتفاقاً بیشتر وفادار هستند. کسانی مثل وحید خراسانی یا مرحوم آشیخ جواد تبریزی تابع آن مکتب بودند ولی در جریانات دیگر اینطوری نیست و من برآیند را که اشاره کنم، به شما نشان میدهم که حرکت در این قسمت چگونه دارد شکل میگیرد.
یکی از حضار:
دو نکته راجع به مکتب قم به ذهن میرسد، اول اینکه درست است که مرحوم آقای بروجردی نوآوری هایی داشته اند و خیلی کارها انجام داده اتد که دیگران انجام نداده اند منتها به قبل و بعد از خود آقای بروجردی، اشاره ای نشده است. مطلب دوم اینکه فرمودید مرحوم مطهری و آیت الله منتظری ایشان را از بروجرد آوردند اما آثار آقای مطهری جور دیگری نشان میدهد که وقتی آیت الله بروجردی مریض شدند و برای عمل جراحی به تهران آمدند، سپس به قم آمدند.
جناب آقای سید محمد علی ایازی:
این بحث جزئیه است. در خاطرات هر دو اینها آمده است که رفتند ایشان را بیاورند، منتها بیماری بهانه ای شد که وقتی میآیند، ایشان را نگه دارند. هر دوی اینها مدت ها در تابستان ها پیش ایشان میرفتند و درس میگرفتند و با امام(ره) هم نشستند صحبت کردند. در خاطرات شان هست که نقشه ای میکشند تا مرحوم آقای بروجردی را به قم بیاورند. این سه نفر هم بانی قصه بودند، میروند ولی ایشان راضی نمی شده است که بیاید اما وقتی بیمار میشوند و به تهران میآیند، به قم دعوت شان میکنند و باقی ماجرا. اما اینکه شما میفرمایید در مورد مکاتب دیگری که قبل از مرحوم آقای بروجردی است، صحبت کنیم، این یک بحث مستقلی است. من وقتی میخواستم راجع به مکتب قم صحبت کنم، فکر و تصور من این بود که برای مکتب آقای بروجردی یک جلسه زیاد است اما الان که بحث کردم و اگر هفتهی آینده هم بخواهم در مورد این صحبت کنم، تازه میتوانم بگویم که یک نگاهی به این مکتب کرده ایم. لذا فرصت مستقلی میخواهد، از شخصیت های دیگری هم باید استفاده شود تا اینها را توصیف کنند، اگر چه من هم نسبت به آن مسأله بی نگاه نیستم یعنی آنها را هم مطالعه کردم ولی الان بحث من نیست.
یکی از حضار:
یک نکته در تأیید فرمایش این عزیز باید عرض کنم که هفتهی قبل هم اختصاصاً در مورد مکتب آقای بروجردی بود و الان هم مکتب قم عملاً به سمت آقای بروجردی رفت و یک مقدار مباحث تکراری شد. شما در بخشی از صحبت های خود دو تعبیر در مورد روش آقای بروجردی بکار بردید، یکی این که روش ایشان هرمنوتیکی است و یکی اینکه تاریخی است. تاریخی با این چیزهایی که گفتید، بخوبی همخوان است، اینکه یک نفر در ذیل اساتید، محیط و بستر تاریخی شناخته میشود، اینها همه اوصافی برای روش تاریخی است. اما اصطلاح هرمنوتیکی یک مقدار به این مطلب نمیچسبد و نمیدانم با چه اصطلاحی میخواهید بگویید هرمنوتیکی، اینهایی که گفتید به نظر من تاریخی است.
جناب آقای سید محمد علی ایازی:
اتفاقاً یکی از پارامترهای سنت هرمنوتیکی شلایرماخر، در فهم نص و کشف، بحث تاریخیت است. من حالا بعداً خواهم گفت که ایشان در باب فقه یک نگاهی دارند و به یک معنا فقه را تاریخ مند میدانند و به یک معنا میخواهند حدیث را تاریخ مند کند. خود این یک نگاه هرمنوتیکی است. دو مسأله داریم، یکی اینکه ما چه نگاهی داریم؟ یک نگاه ما روی متن و نوشته ها است و یک نگاه هرمنوتیکی هم می خواهیم به مسأله داشته باشیم. حالا یک تحلیل را مرحوم استاد مطهری در مورد اخباریون نقل میکند و من در جلسهی آینده خواهم گفت که ایشان چه توصیف و تحلیلی در مورد اخباریان دارند. نگاه ایشان دقیقاً یک نگاه هرمنوتیکی است.
یکی از حضار:
مرحوم آقای بروجردی مبتکر روش شناسی شخصیت بودند؟
جناب آقای سید محمد علی ایازی:
مرحوم بروجردی وقتی راجع به یک شخصیت صحبت میکند، خصوصیات این شخصیت را پردازش میکند، این خیلی عجیب است و شما در فقه های دیگر این را نمیبینید. من دارم یک هندسه ای از این مکتب را توضیح میدهم که این مجموعه یک هویتی را ایجاد میکند که متفاوت است.
یکی از حضار:
خود رجال شناسی و روایت شناسی چه در تشیع و چه در تسنن، بیانگر این نیست؟ از این نظر که این راوی کجا زندگی میکرده و چگونه بوده است یا اینکه از نظر وثاقت بررسی میشود. اینکه ابتکار آقای بروجردی نیست و از قبل در تشیع بوده است و تا آخر هم خواهد بود.
جناب آقای سید محمد علی ایازی :
اگر بگویید راوی ثقه، ضعیف، حسن یا چنین و چنان است، در حوزهی کار رجال است. ولی آیت الله بروجردی گاهی اوقات راجع به یک شخصیت صحبت میکند، مثلاً راجع به عمار ساباطی که حالا ثقه میگوید «این ایرانی است و لذا به لفظ احادیثی که نقل میکند، خیلی نمیتوان دقت کرد.» یعنی احتمال میداده ند که در آن نقل به معنا هست. این دیگر بحث ثقه و اینها نیست، ایشان راجع به خود شخصیت صحبت میکند. چون عمار ساباطی ایرانی بوده، خیلی عربی نمیدانسته است لذا احادیثی که نقل میکند، خیلی ضبط دقیقی بر آنها نبوده است.
یکی از حضار:
این در روش سید مرتضی هم دیده میشود، ایشان هم وقتی در روایات وارد میشود و مسأله را طرح میکند، میگوید که «نوع برداشت راوی، شنوایی یا نحوهی پردازش راوی چگونه است؟ این راوی چقدر علم داشته است؟» حتی این در زمان خود امام هم هست، آن راوی که علم دارد، در نظر امام صادق(ع) یک جایگاهی دارد و آن راوی که از نظر علمی ضعیف است، موقعیت دیگری دارد.
سید محمد علی ایازی : ما کاری نداریم که مثلاً سید مرتضی، شیخ طوسی یا شیخ مفید یک چیزی گفته است. حرف ما این است که آیت الله بروجردی از همین پاره هایی که آمده، یک چیزی جمع کرده، یک مهندسی انجام داده و آن را تبدیل به یک مکتب کرده است. سید مرتضی هم این حرف را دارد و درست هم هست، ممکن است بخش هایی از آن باشد، من الان اشرافی از این جهت به حرف های سید مرتضی ندارم ولی از این جهت میتواند درست باشد.
یکی از حضار:
وقتی مرحوم بروجردی مسأله ای را طرح میکردند و یک بررسی هرمنوتیک نسبت به آن داشتند، آیا به این اعتقاد داشتند که ما متن واقع را نداریم یعنی ایشان رئالیست متنی نبودند؟
جناب آقای سید محمد علی ایازی:
آیت الله بروجردی در این قسمت قائل به حجیت بوده است، حجیت یعنی چه؟ یعنی ما کاری به واقع نداریم، ما چقدر دسترسی به واقع داریم یا نداریم؟ اینکه اگر فردا به ما بگویند چرا این کار را کردید، بگوییم که ما یک حدیث و دلیلی داشتیم که اینطوری است. اما اینکه هست، آیا دقیقاً عین واقع است؟ ما چه میدانیم، ما هستیم و این احادیث و تعبیر ایشان این است که «ما از مجموع اینها علم پیدا میکنیم که مثلاً امام فرمودند.» لذا ایشان میگفتند «ما نمیتوانیم به خصوصیات و جزئیات حدیث که عبارت من، فی و علی دارد، تکیه کنیم و بگوییم امام اینگونه گفته اند. ما چه میدانیم، ممکن است نقل به معنا شده باشد، ممکن است یک جابجایی صورت گرفته باشد.» حالا ایشان یک بحثی در مورد اختلاف نسخ در مورد احادیث دارد که خواهم گفت که ایشان در این زمینه معتقد به چه کاری بوده است. نه ایشان و نه فقه ما عموماً اینطور نیستند که بگویند ما مصوبه هستیم، بلکه میگویند ما مخطئه هستیم، یعنی احتمال دارد که برسیم یا نرسیم و یک معنای مخطئه بودن این است که ما هستیم و این ادله، ما هستیم و این منابعی که داریم...
- حتی در مورد نصوص، متواترات و ظهور آیات قرآن؟
- نه چند متواترات داریم...
- چون شلایر ماخر همهی اینها را یک کاسه میکند و میگوید که «متن واقعِ کتاب مقدس در دست ما نیست.»
- نه شلایرماخر یک حرفی دارد که امروز هم هست، اینکه آیا علم فقه یک علم بشری است یا یک علم قدسی؟ از سیوطی به بعد، همه وقتی تفسیر را بحث میکردند، این قید را میآوردند که «ما وقتی تفسیر میکنیم، علی طالقه البشریه...» یعنی ما هستیم و یک بشر با همین محدودهی علمی، فقیه هم که میگوید علی طاقه البشریه است، ما هستیم و همین ادله...
- 1:29:34
- 1:29:38 یکی از ویژگی های همین مکتب است و امام(ره) آن را شاخ و برگ دادند که در جای خود بحث میکنیم.
یکی از حضار:
ما فقه را یک علم مستقل با یک تعریف و موضوع خاص میدانیم، اما اگر ما روش شناسی شخصیت و تاریخ حدیث و راوی را هم به یک معنا در فقه دخالت دهیم، باید از آن تعریف و موضوع بیرون بیاییم و یک چارچوب دیگری را برای فقه تعریف کنیم
جناب آقای سید محمد علی ایازی :
من فکر میکنم که منافاتی ندارد که برای آن یک تعریف داشته باشند ولی از علم رجال، علم حدیث یا علم اصول استفاده کنند، اینکه منافاتی ندارد. اگر هم میخواهند از مسائل هرمنوتیکی استفاده کنند، می خواهند در جهت استنباط خود استفاده کنند، 1:30:31 میخواهند بکنند.
- اینها علوم جداگانه ای مستقل از...
-نه، مگر علم اصول علم جداگانه ای نیست؟ مگر شما از علم اصول استفاده نمیکیند؟ مگر علم رجال و یا تفسیر، علم جداگانه ای نیست؟ همهی اینها جداگانه هستند و گاهی هم مبادی و مقدمات علمی می شوند. علم عربیت مستقل است اما فقیه از علم عربیت استفاده میکند، لغتی را معنا و بعد تحلیل میکند و شرح میدهد.