ضرورت و فایده‌ روش‌شناسی چیست؟ یعنی فرض کنید یک محصل دینی با این گرایش یا دانش آشنا باشد یا مثلا یک محصل مکاسب در درس‌گرفتن مکاسب توجه به روش شیخ بکند یا نکند چه ثمری برای آن محصل دارد؟ در رده‌های بالاتر یک استاد مکاسب بداند منهج شیخ در استنباط چیست یا نداند چه ثمری دارد؟

 

بیان شده در: همایش نکوداشت شیخ اعظم شیخ انصاری، سال ۱۳۹۱

متن تفصیلی در ادامه مطلب

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نشست بسیار مهم و فاخری می‌باشد؛ هم از جهت موضوع که انتساب دارد به ایستاده بر قله فقه و اصول و اخلاق همو که تجسم رنج و گنج هزاران فقیه بود. در زمان خود و هم از جهت تزئینش به پیام مرجعی بزرگوار و گرانمایه حضرت آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی که استفاده می‌کنیم و خوانده می‌شود هم از جهت شرکت‌کنندگان بزرگ از اساتید، محققین، مولفین و محصلان کوشا و پرتوان از جهت سخنرانان هم جزبنده که استثناء بفرمائید از بیانات صدیق گرامی حضرت آقای فاضل جداً بهره بردیم و مطالب کلیدی که ایشان بیان کردند و قابل تعقیب است. بیقین تشکیل چنین همایش‌هایی، نکوداشت‌هایی و امثال اینها که رنگ علمی و اخلاقی دارد، در حوزه‌ها بسیار ضروری است. امیدواریم که انشاء الله در بستر زمان به یک عرف و هنجار تبدیل شود. در فرصتی که از بحث من باقی مانده موضوعی که پیشنهاد شد و قرار است که من در پیوند با او محضر شما دقایقی را صحبت کنم روش‌شناسی اجتهاد البته با تاکید بر اجتهاد شیخ اعظم می‌باشد. مخاطبان بحث حقیر در این نشست دو گروه می‌باشند: ۱٫ محصلان تحصیل به کتب فقهی و مدرسان بزرگوار که احیاناً متکفل امر اجتهاد هستند. که مطمح نظر من است در بحث امروز اول: تعریف روش‌شناسی است. دوم: ضرورت و فایده این دانش. یا با کمی تنزل کنترل گرایش تعبیر کنیم. می‌دانید که روش‌شناسی برگردان همان واژه متدلوژی یا علم المنهج بزبان دیگران است. تعریف‌های زیادی برای روش‌شناسی بطور مطلق ارائه شده است. پرداختن به آن تعریف‌ها آیا جامع افراد است؟ مانع اغیار هست یا نیست؟ در وقت این نشست نمی‌گنجد و من نمی‌خواهم به آن بپردازم. بحث مفهوم‌شناسی را نباید زیاد معطل شد. من فکر می‌کنم قرار را بر این بگذرایم که روش‌شناسی را به‌معنای اجرای عملیات تفکر و پژوهش و تحقیق معنای روش و شناخت این اجرای عملیات و تفکر و پژوهش و تحقیق باشد و روش‌شناسی بعنوان مثال وقتی که می‌گوییم روش‌شناسی اجتهاد شیخ انصاری مستحضرید که پدیده‌ای را فرض کرده‌ایم بنام اجتهاد شیخ انصاری یعنی یک شخصیتی را فرض کردیم که این شخصیت دارد کاری را انجام می‌دهد، تفکری دارد، پژوهشی دارد، تحقیق می‌کند بنام اجتهاد، می‌شود اجتهاد شیخ انصاری. اگر کسی آمد این اجتهاد را وارسی کرد باید ببینید اولاً شیخ چگونه تفکر می‌کند، از کجا شروع می‌کند و به کجا می‌انجامد و ختم می‌کند چگونه تتبع می‌کند. بالاخره بخشی از اجتهاد مستحضرید تتبع می‌باشد آیا اصلاً شیخ به تتبع در کلمات دیگران اهمیت می‌دهد یا نه؟ اگر اهمیت می‌دهد چه مقدار؟ آیا به قدماء اعتنا می‌کند؟ یا به متاخرین یا به همگان؟ تبع ایشان در آثار اهل تسنن چگونه است متون به ارث رسیده از اخباریان و اصولیان را چگونه وارسی می‌کند؟ حتی با شخصیتهای آن دانش چگونه برخورد می‌کند؟ این می‌شود در واقع روش پژوهش شیخ، بعد از تفکر، پژوهش و تتبع  چگونه تحقیق می‌کند چگونه نظریه پردازی می‌کند؟ از چه مبانی استفاده می‌کند؟ از عناصر دخیل در استنباط چه مقدار استفاده می‌کند؟ منابع استنباط را چه می‌داند؟ استناد استنباط را چه می‌داند؟ در پیوند با مقاصد الشریعه و نصوص مبین مقاصد چگونه برخورد می‌کند؟ در بحث صدیق محترممان اشاره عمدتاً روی عقل بود از نهاد عقل شیخ اعظم چه در کارآیی استقلالی و چه در کارآیی ابزاری چه در کارآیی ترخیصی و چه در کارایی تسبیبی که در فقه و عقل توضیح دادم، چگونه استفاده می‌کند و به نظریه  و به‌رأی مختار می‌رسد؟ اگر که بیاید و این مجموعه را بررسی کند عرض کردم تفکر شیخ، تتبع شیخ و تحقیق شیخ در اجتهاد، آمده روش شیخ انصاری را مورد شناسایی قرار داده است. حال یا پسندیده یا رد کرده است یا مقداری را پذیرفته و مقداری را رد کرده است و لذا من معتقدم این تعریف نحوه‌ی اجرای عملیات تفکر و پژوهش که در بحث من مراد تتبع است و تحقیق را بررسی کردم مثلا در مسئله اجتهاد می‌شود روش‌شناسی اجتهاد. مطلب دیگری که در همین راستا یعنی مفهوم‌شناسی و تعریف روش‌شناسی مطرح است، تقسیم روش‌شناسی است. دوستان گرامی و سروران گرامی و معظم باید توجه داشته باشند که روش‌شناسی به اعتبار مضاف‌الیه آن گاهی موسع و گاهی مضیق است. ما گاهی روش‌شناسی را اضافه می‌کنیم به یک دین؛ مثلا می‌گوییم روش‌شناسی اجتهاد علمای اسلام مسلمانان یا اسلام. گاهی اضافه می‌کنیم به یک مذهب، می‌گوییم روش‌شناسی اجتهاد امامیه، شیعه.‌گاهی به یک مکتب با اینکه مکتب را از مذهب جدا کنیم که دقیق هم همین است و مکتب را اخص از مذهب بحساب می‌آوریم یعنی یکی نظریه‌ای که پیروانی دارد مثل اینکه می‌گوئیم روش‌شناسی اجتهاد اصولی‌ها ، اخباریان و همین‌طور گاهی به شخص اضافه می‌کنیم که در عنوان بحث ما گاهی این عمل صورت می‌گیرد روش‌شناسی اجتهاد شیخ و حتی گاهی یک شخصیت را در یک مقطع از عمر یا در یک کتاب، مورد مطالعه قرار می‌دهیم. مثل اینکه می‌گوئیم روش‌شناسی اجتهاد ابن‌ادریس در کتاب السرائر پس ببینید روش‌شناسی اجتهاد که محور بحث است ممکن است متعلقش دین باشد و مذهبیان ، مکتبیان، شخص باشد و حتی شخصی در یک موقعیت یا در یک کتاب مورد گفتگو قرار بگیرد، در بحث ما، امروز عمدتا من اصراری ندارم که بحث خودم را به شیخ انصاری منحصر کنم یعنی بگویم روش‌شناسی اجتهاد شیخ و لذا عنوانی که عرض کردم روش‌شناسی اجتهاد با تأکید بر اجتهاد شیخ اعظم که یکمقدار بتوانیم از عناصر دیگر هم استفاده کنیم ضمن اینکه من معذرت می‌خواهم عرض می‌کنم در این جزوه‌ای که قاعدتا دوستان ما خدمت شما دادند، در خصوص روش‌شناسی اجتهاد شیخ بحثی از حقیر چاپ شده که در آن کنگره بزرگ شیخ اعظم در دزفول انجام شده بود. من در آنجا البته با نگاه آسیب‌شناسانه عمدتا در آنجا وارد شدم هست محضر آقایان، اگر مایل بودند و فرصتی داشتند. می‌توانند ملاحظه‌ای داشته باشند. لذا من متمم بحث امروزم را آن جزوه می‌بینیم و مبتنی بر آن جزوه بعضی از بحث‌های دیگر را  مطرح نمی‌کنم.

 

در این جمع شریف بخشی از صحبتم را می‌خواهم اختصاص بدهم به ضرورت و فایده روش‌شناس اجتهاد. اصلاً چه نیازی است؟ روش‌شناسی علم المنهج چیزی نمی‌بینیم آیا این ضرورت دارد؟ ضرورت و فایده‌ روش‌شناسی چیست؟ یعنی فرض کنید یک محصل دینی با این گرایش یا دانش آشنا باشد یا مثلا یک محصل مکاسب در درس‌گرفتن مکاسب توجه به روش شیخ بکند یا نکند چه ثمری برای آن محصل دارد؟ در رده‌های بالاتر یک استاد مکاسب بداند منهج شیخ در استنباط چیست یا نداند چه ثمری دارد؟ در مرحله نهایی یک متکفل استنباط، یک مجتهد بداند این دانش را و گرایش را یا توجه نداشته باشد چه آثاری بر آن مترتب است که تحت عنوان «روش شناسی اجتهاد ضرورتها و فائده‌ها» تحت این عنوان محضر شما هستم ببینید اولین ثمره‌ای که این دانش و این مسئله هر جور تعبیر کنیم بستگی به نگاه ما دارد متکفل استنباط به یک روش معین می‌رساند. شما این جمله را کم نشنیده‌اید که گاهی آقایون می‌گویند(کلام اللیل یمحوه النهاره) این را جایی می‌گویند که مثلا طرف در اصولش سخنی را گفته ولی در فقه رویه دیگری را دنبال می‌کند. در جائی از مکاسب می‌رسد که شیخ انصاری به اجماع منقول اعتماد می‌کند. در رسائل اجماع منقول را نمی‌پذیرد. آن طلبه و دانش‌طلب و دانش‌پژوه محصل از استاد سؤال می‌کند این رفتار در مکاسب با آن اندیشه در فرائد چگونه قابل جمع است؟ استاد جواب می‌دهد: کلام اللیل یمحوه النهاره ترجمه فارسی  سلیس آن، این است که: شیخ در این پیوند روش ثابتی ندارد که البته در این مثال مخدوش است. اگر شیخ در رسائل چنان می‌کند و در مکاسب چنین جواب دارد بدون اینکه نیاز باشد به این سخن متوسل شویم اگر بخواهیم به کوچه‌های فرعی بحث برویم از اصل می مانیم من را عفو کنید. ولی این‌را شنیدید. که فلانی روش ثابتی ندارد باز این جمله را شنیدید و واقعیت هم دارد می‌گویند بعضی‌ها اشعری می‌اندیشند ولی اصولی فتوا می‌دهند. اخباری فتوا می‌دهند اصولی درس می‌دهند. اصولی حرف می‌زنند و اخباری عمل می‌کنند. تعابیر مختلف. اما این زیاد است از بین این‌ها می‌گویند فلانی اصولی حرف می‌زند، اصول درس می‌دهد ولی اخباری فتوا می‌دهد. اگر فرصت بود برای شما موارد زیادی از این مدل را می‌آوردم که همین‌طور است. بینید بخشی از این آسیب برمی‌گردد به اینکه متکفل استنباط در ارتباط با کل اجتهاد یا در پیوند با آن مسئله خاص روش ثابتی ندارد. الان برای اینکه مثال روشنتری زده باشم همین صحبتی که صدیق گرامیمان جناب حضرت آقای فاضل قبل از بنده انجام دادند که مقارنه‌ای داشتند بین رفتار شیخ در اوائل رسائل ص۱۲ و اواخر در بحث استصحاب اگر بپذیریم در یک بحث طلبگی و ما با ایشان مناقشه نداشته باشیم که آنجا کار‌آیی سندی است ولی در آنجا کارآیی ابزاری است، اگر از این نکته نخواسته باشیم با دوستمان که حضور هم ندارند خدمتشان هم نیستیم نخواسته باشیم بحث کنیم اگر این مطلب که مطلب دقیقی است مطالعه شده بود حکایت از دو روش می‌کند؛ یعنی می‌شود گفت که مرحوم شیخ انصاری در پیوند با یک مسئله کلانی مثل عقل روش ثابتی نداشته ، نمونه آخر را عرض کنیم شما برخی از فقها را می‌بینید که در بحث ربا، حیل ربا را می‌پذیرند. مشهور فقها بحث تدابیر این حیل را که می‌گوییم حیل عربی به معنای تدبیر است نه کلاه شرعی می‌پذیرید، هست لغت حیل عربی تفسیر شده به کلاه شرعی یا حیله‌های شرعی. اینگونه صحبت نکنیم حیل در تعابیر فقهاء که آمده است و عمدتا پذیرفتند و خواسته باشیم تعبیر دقیق فارسی به کار ببریم «راهکار» می‌باشد. مدیریت‌هایی که ممکن است انسان بیندیشد و به حرمت ربا مبتلی نشود. ما فقهایی را داریم که در بحث حیل ربا خیلی راحت راهکارها را می‌پذیرند و تدابیر را می‌پذیرند و اصلا دغدغه‌ی اینکه آیا این تدابیر و ساز و کارها با مقاصدی که شریعت در کل تشریع دارد مثل عدالت یا در خصوص تحریم ربا دارد -چنانچه از آن روایت محمدبن‌سنان استفاده می‌شود- هیچ‌دغدغه‌ای ندارند. آنها می‌گویند ما نصوص داریم. بر اساس نصوص استنباط می‌کنیم یعنی فقیه ما در مسئله ربا و تدابیر به کار رفته در ربا برای تحلیل آن نص بسند است؟ به تعبیری که ما در فقه و مصلحت آوردیم ولی همین بزرگان وقتی می‌رسند در بحث زکات و فرار از زکات و بخشش بقصد فرار از زکات می‌بینیم که اینگونه برخورد نمی‌کنند. شما بحث حیل ربایی صاحب عروه را در کتاب الربا که ضمیمه عروه‌ است، نگاه کنید. و همین بحث و بحث فرار از زکات در عروه الوثقی ملاحظه کنید. در یک‌جا می‌بینید بسند در یکجا ناظر به مقاصد است و لذا ایشان قبول نمی‌کند و می‌گوید اگر کسی بخواهد اینکار را بکند، حق فقراء می‌باشد و شارع مقدس راضی به تفویت حق فقراء نیست. البته ببینید من از این مثال‌هایی که می‌زنم نمی‌خواهم بگویم الزاما بخاطر نداشتن روش است، حساب عروه که نام بردیم از ایستادگان برقله فقاهت می‌باشد. اگر خواسته باشیم شخصیتی که تراث عظیم شیعه را پاسداری کرده و به ما رسانده، باید در همان ردیف‌های اول از صاحب عروه یاد کنیم. اما این منافات ندارد که یک فقیه منضبط در یک مساله که البته مساله فرعی هم نیست بحث ارتباط مقاصد با فقه و تاثیر مقاصد بر فقه که یکی از بحث‌های عمده و بنیادین است، دارای منهج نباشد. یا حداقل این توهم را ایجاد کند که ایشان دارای منهج ثابت نیست ولی بهر صورت ببینید آنچه که در این بحث مطمح نظر من است این که اولین ثمره در روش‌شناسی اجتهاد این است که در ساخت‌های مختلف، در جهات گوناگون به روش ثابتی می‌رساند. دیگر در حق او نباید بگوییم (کلام اللیل یمحوه النهاره) نباید بگوییم نص‌بسند یا مقاصد‌بسند، نباید بگوئیم که اصولی درس می‌دهد و اخباری فتوا می‌دهد. فایده دوم، فهم حرف دیگران است؛ یعنی اگر انسان در روش‌شناسی کار کند، وقت بگذارد می‌تواند حرف دیگران را بفهمد. دوستان بزرگواری که در خدمتشان هستیم بسیاری یا استاد مکاسب هستند و یا محصل مکاسب. من مثالی از شیخ اعظم بزنم. شیخ در بحث اعتنای صور مجسمه وقتی وارد بحث می‌شود، در واقع یک ترازو درست می‌کند با یک کفه را اختصاص می‌دهد به ادله‌ی حرمت یعنی نمی‌شود صور مجسمه بقصد نگهداری خرید، نگهداری کرد و یک نفر را اختصاص می‌دهد که نه حتی اگر بنابر انگاره‌ی حرمت تصویر مجسمه‌سازی اما خرید و فروش بقصد نگهداری و نگهداری اشکال ندارد. ایشان ترازو درست می‌کند در بخش حرمت و می‌گوید: «یمکن ان یستدل للحرمه مضافا الی… و نه دلیل می شمرد. ایشان در بین این ادله، یک مجموعه‌ایی از اسناد ضعیف و قوی کنار هم می‌گذارد بعد می‌رود سراغ آن طرف ترازو وقتی برای جواز می‌خواهد ادله بیاورد البته بدون اینکه بشمرد بحث‌ها را به شش عنصر اشاره می‌کند صحیحه حلبی، روایت علی‌‌بن‌جعفر که ضعیف است از نظر ایشان و روایت ابوبصیر همین‌طور و روایت دیگری از ابوبصیر همین‌طور و بعد می‌خواهد نتیجه‌گیری کند. خوب از آن‌طرف روایات متعدد از این‌طرف هم روایات متعدد و آمیختی از روایات معتبر و غیرمعتبره، اما یکدفعه انتظار هم می‌رود بحث جانانه را برگزار کند. اولین سوال این است که اسناد اینها را بررسی کند. اینکه من گفتم ضعیف است نه اینکه اینجا اشاره کرده باشد از تعبیر روایت در می‌آید ایشان ضعیف می‌داند بدون اینکه این بررسی و وارسی را داشته باشد، می‌گوید: «و کیف کان فالمستفاد من جمیع ماورد من الاخبار الکثیره فی کراهه الصلاه فی البیت الذی فیه تماثیل…» تا اینجا که می فرماید مستفاد از همه اینها این می‌شود که می‌توان جواز اتخاذ کرد و به قصد نگهداری، نگهداری کرد و چون در آن صورت می‌شود مال و مالیت پیدا می‌کند لذا خرید و فروشش هم اشکال پیدا نمی‌کند. ببینید اینجا این سوال هست برای یک پژوهشگر دقیق که این روش شیخ چه روشی می‌باشد؟ اولا چرا ایشان از عناصر ضعیف استفاده می‌کند آنها را در کنار هم می‌آورد؟ کسی که روش شیخ را نشاخته به‌ نظر من از تحلیل کار شیخ در می‌ماند. چنانکه نام نمی‌برم بعضی از محشین بزرگوار مکاسب نه در اینجا در جای دیگری بیان کردند که این چه روش بحث است؟ بعدا شما بعضی از حواشی در بحث شرط فاسد، مفسد است یا نه؟ ببینید یکی از محشین گرانمایه مکاسب می‌گوید این چه مدل بحث کردن است؟ اصلا «الانصاف» اینجا چه‌کار می‌کند؟ در حالی‌که اگر دقت کنیم که شیخ در دو منهج صناعت‌محور ، مدرسه‌ایی، صغرایی و کبرایی و ریاضی و در مسلک تجمیع ظنون و تراکم ظنون از گروه دوم می‌باشد، دراین صورت تمام این رفتار در مکاسب شیخ بر اساس این نگاه قابل حل است. چون مسلک تجمیع ظنون دیگر نمی‌آید فقط به روایات موثوق‌به اکتفا کند، اخبار ضعیفش هم می‌آورد. منتهی بعد می‌گوید: فالمستفاد من مجموع ما ورد و لذا پدیده مجموع می‌شود غیرجمیع. ممکن است چند تا روایت حتی همه هم ضعیف باشند ولی وقتی در یک تعاضد حلقوی یا هرمی قرار می‌گیرند، به همدیگر کمک می‌کنند، دلیل تشکیل می‌دهند. اما همین اجماع بعنوان یک عنصر متعاضد، بعنوان یک عنصری که می‌تواند کمک کند و احیانا فقیه را می‌تواند به اطمینان برساند، کمک می‌کند و به درد می‌خورد. لذا در فقه شیخ حضور دارد آنجا که رد می‌کند کارآیی سندی اجماع را اینجا که می پذیرد بعنوان یک عنصر که می‌تواند فقیه را بقرار و اطمینان برساند. بنابراین ببینید اصلا فهم حرف دیگران در گرو این نکته است. یک مثال دیگر بزنم برای فهم این قسمت مهم و فایده‌ی سوم را بیان کنم و بحث را جمع می‌کنم. در آثار شیخ طوسی اگر بزرگان دقت کرده باشند گاهی وقت‌ها ایشان یک مطلبی را مطرح می‌کند، می‌فرماید: «یدل علیه القواعد و الاخبار» قواعد را کار نداریم. اخبار، گاهی وقت‌ها جالب است بدانید که یک خبر هم در آنجا وجود ندارد، اگر اشتباه نکنم در بحث بیع رهن، یک بحثی مرحوم آیت‌الله تبریزی (قدس سره) در ارشاد الطالب ج۳ ص ۱۶۴ یک بحثی با شیخ طوسی دارد و شیخ طوسی در آنجا ادعای اخبار می‌کند در حالیکه یک خبر هم نداریم. خوب چه بگوئیم؟ طرف شیخ طوسی می‌باشد حال یک طلبه‌ای باشد، محصل باشد، می‌گوییم چرا اینکار را کردی؟  شیخ طوسی است ایستاده بر قله است در روایات‌، در فقه، توجیهی که از کار شیخ کرده‌اند این است که گفته‌اند منظور شیخ از اخبار، اخبار خاص نیست. یعنی اگر در آن مسئله می‌گوید: «یدل علیه الاخبار» چون بنظر خودش مثل این حکم، حکم ضرری است و چون لاضرر و لاضرار فی الاسلام داریم پس این دلالت می‌کند. چون مثلاً مصداق اتلاف روایت یا قاعده من اتلف مال الغیر دخالت می‌کند. یعنی ایشان ناظر به اخبار کلان و اخبارعام است؟ اگر خواستیم بگوییم روایات عام آنرا جداگانه تحت عنوان قواعد حالا هر چه ولی شیخ اعظم وقتی اخبار می‌گوید در خصوص یک مسئله، همان اخبار عام است. خوب این حرف ایشان. می‌دانید پشت این حرف چه نکته‌ای است؟ چرا شیخ طوسی این‌کار را می‌کند؟ دقت بفرمائید اما در بحث متدلوژی و روش‌شناسی در بحث اصطیاد قواعد از نصوص وارد در موارد جزئی می‌دانید دو مسلک داریم برخی از اصولیین و فقیهان از نصوصی که در موارد جزئی وارد شد، به راحتی استنباط قاعده می‌کنند صاحب حدائق با اینکه اخباری است از این گروه است. خیلی وقت‌ها از دو یا سه حکم در باب ضمان اصطیاد قاعده ضمان می‌کند.

 

از دو یا سه خبر از باب بیع نجاسات اصطیاد قاعده می‌کند «ان‌الله اذا حرم شیئا حرم ثمنه» بعضی‌ها گفتند که این قاعده‌ی مصطاد مقابل قاعده‌ی منصوص می‌باشد اما منهج دوم داریم کسانی که براحتی اصطیاد قاعده نمی‌کنند. چرا؟ دلیل آنها، دو منهج است و شیخ طوسی از کسانی است که از نصوص وارد در مقام موارد ؟؟؟ استفاده قاعده می‌کند و عکس این قضیه از نصوص کلی براحتی در موارد ؟؟؟ استفاده می‌کند و تطبیق می‌دهد. چون هر دو طرفش را ما دو منهج داریم آخرین فایده را عرض کنم و از بحث بگذرم که بهره مند شویم از صحبت‌های ایت الله مقتدایی ببینید  اجتهاد یک پدیده بشری است. فقه حاصل تلاش فقهاست و لذا نه اجتهاد را معصوم می‌دانیم و نه فقه را. بله! شریعت را معصوم می‌دانیم. شریعت را مختلف نمی‌دانیم. پدیده بشری است البته معنایش این نی ست که مقدس نیست. معنایش این نیست که نباید احترام کرد و براحتی به او زخم زد، خیر. با همه تقدس و احترامی که دارد، پدیده بشری است، چون پدیده بشری است قابل نقد است. ما اگر روش دیگران را آشنا باشیم راحت‌تر می‌توانیم نقد کنیم یا بپذیریم یا اصلا بگوئیم قبول داریم یا نداریم. جالب است بدانید مرحوم صاحب جواهر یک روشی دارد در اجتهاد بماند روش ایشان با روش مقدس اردبیلی فرق دارد مرحوم اردبیلی در مقاصد بیشتر معطل می‌شود، مقاصد‌محور نیست اما مقاصد را ناظر بر نصوص می‌داند و نصوص را در سایر مقاصد خیلی وقت‌ها تفسیر می‌کند. مقدس اردبیلی درگیر شهرت زیاد نیست، به شهرت اعتنا نمی‌کند. مرحوم صاحب جواهر وقتی که گاهی می‌خواهد از مرحوم اردبیلی که جاهای زیادی در باره او احترام می‌گذارد بخصوص از زهد و ورع ایشان ولی گاهی وقت‌ها به روش او که می‌رسد، می‌فرماید: «فمن الغریب وسوسه‌ بعض الناس فی ذلک بل کانه ما زاغ من طعم الفقه شیئاً و لا فهم من لحن قولهم ورموزهم امراً»  ج ۱ ص ۳۹۷ و ج ۱۲ ص ۲۶۴٫ وقتی که باز از مرحوم اردبیلی یاد می‌کند، عصبانی از این است که چرا به موضع اصحاب  و همچنین به شهرت در مسئله توجه نکرده است. تعبیر را نگاه کنید عربی آن الان نزد من نیست ، می‌گوید اینکار از اختلال در طریقه‌ فقاهت است طریقه‌ی فقاهت یعنی همین روش، اختلال در طریقه یعنی اختلال در روش یعنی روش مقدس اردبیلی را حداقل  در ارتباط با تراث حرف گذشتگان و متون گذشتگان نمی‌پسندد. ببینید روش‌شناسی اثر سومی که دارد  افزون بر اینکه خود متکفل استنباط را صاحب روش می‌کند، به فهم حرف دیگران هم کمک می‌کند که درست بفهمیم و باز در نقد فهم دیگران هم به ما توانایی می‌دهد که آیا نقد ما مبنایی است یامبنوی یا بنایی است و از کجا سرچشمه می‌گیرد ؟ آنچه که من محضر شما عرض کردم، آغاز ناچیزی بود بر این بحث پردامنه. امیدواریم خداوند توفیق فهم حرف گذشتگان و پیروی از روش گذشتگان را به همه ما عنایت فرماید. و ان‌شاءالله ما را صاحب روشی قویم و قوی قرار بدهد.

 

منبع: سایت مدرسه خاتم الاوصیاء و سایت استاد علیدوست